براى جبران اين كسرى چه مقدار لازم است مصرف كنيم و چطور
ميتوانيم بفهميم كه چه مقدارش بر اثر خوردن چه نوع از غذاها يا هزاران عوامل ديگر
مانند آفتاب و هوا و روحيات و پرخورها و غيره در بدن رسوب ميكند تا بمقدارى از آن
مصرف كنيم كه جبران اين رسوبها را نيز كرده باشد.
اين نادانيها و نظائر
اينها است، اين ناتوانيها و هزاران مانند اينها است كه از بشر هر چه دانا و توانا
باشد اقرار بجهل و ضعف ميگيرد.
مقصود از اين گفتار آن
نيست كه بشر هيچ راهى بحل اين مشكلات نميتواند پيدا كند بلكه منظور اينست كه دانش
بشرى مانند قدرت او محدود است نميتواند بهمه چيز احاطه پيدا كند و بر همه چيز دست
بيابد.
يك گره كه بدست ما باز
مىشود هزاران گره ديگر نظر ما را جلب ميكند اصولا علم كليد جهل و نادانى بشر است
يعنى علم براى آنست كه بدانيم كه نميدانيم چنان كه قدرت نيز براى آنست كه بفهميم
كه نميتوانيم علم طب براى آنست كه بدانيم شفا از خداست، تعادل بدن ما را او
ميتواند نگهدارى كند و دانستن مقدارى از اين علم كه ميسر ما است تنها ما را
بوظايفى مكلف ميكند ولى نميتواند سلامتى و صلاح زندگى و دوام حيات ما را براى ما
ضمانت كند آرى ان اللَّه يعطى العافية و يمنحا اياه.