توكل مىكنم، و از او پيروزى مىطلبم، و بدو پوزش مىبرم، از
او خير جويم، و از او رهنمايى خواهم، [از او رايزنى خواهم و او را گواه گيرم]،
زيرا هر كه را خدا ره نمايد هيچ گمراه كنندهاى از راه به در نبرد و هر كه را او
گمراه خواهد هيچ رهنماييش ره نگشايد. و گواهى دهم كه خدايى جز خداوند نيست، يكتاست
و شريكى نباشدش، و گواهى دهم كه محمد بىگمان بنده و فرستاده اوست، خدا بر او درود
فرستد.» سپس گفت: «اى توده مسلمان، ديديد كه ديروز بر شما چه گذشت، و چه اندازه از
(دليران) عرب نابود شدند. به خدا سوگند من بدين عمرى كه به خواست خدا سپرى كردهام
هرگز روزى چنين (صعب) نديده بودم.
هان، حاضران به غايبان
باز گويند: به راستى اگر ما فردا از پيكار باز نايستيم نسل عرب يكسره نيست و نابود
شود و حرمتهايى[1] كه بايد
نگهداشته آيد جمله تباه گردد. به خدا سوگند من اين سخنان را از روى هراس از مرگ
نمىگويم، ليكن من مردى كهنسالم و بر [زنان و] فرزندان پروا دارم كه اگر فردا همه
نابود شويم چه بر سر آنان خواهد آمد.»
[اشاره معاويه به بالا
بردن قرآنها]
صعصعه گفت:
جاسوسان معاويه خطبه
اشعث را به آگاهى وى رساندند، وى گفت: سوگند به پروردگار كعبه كه اشعث راست گفت.
اگر ما را فردا دگر بار چنان بر خورد و پيكارى باشد، روميان بر فرزندان و زنانمان
طمع كنند و پارسيان به زنان و فرزندان مردم عراق طمع ورزند[2]. راستى را كه اين مرد
آگاه و آزموده اين همه را پيشاپيش به چشم دل ديده و باز گفته و ما را از مخالفت آن
باز داشته است. قرآنها را بر سر نيزهها بنديد و بالا بريد.
[1] متن از روى شنهج« و ضيعة الحرمات» و در اصل[
... الحرمان].
[2] متن از روى شنهج« لتميلنّ» و در اصل، در اينجا
و موضع پيشتر از آن،[ لتمكّن] كه وجهى ندارد.