(گردونه جنگ) گذشت (و فوج دليران رفتند) و به شكست انديشان و
هزيمتيان عقب افتادند، (و رزماوران نابود شدند).
و از آن ميان جز
ناتوانان حقير و مسكين باقى نماندند.
راوى گويد:
در آن حال يكى [به
رفيقش] گفت: اين (مالك اشتر) چه بزرگ مردى مىبود اگر به خلوص نيّت چنين
(دلاوريها) مىكرد! رفيقش گفت: مادرت به عزايت نشيند و بر ماتمت بگريد، چه نيّتى
(صادقانهتر و) بزرگتر از اين؟ مىبينى كه مرد اين گونه در (درياى) خون شناور است
و جنگ او را به ستوه نياورده و با آنكه مغز سواران از فرط گرما به جوش آمده و
جانها به گلو رسيده او چنين كه خود به عيان مىنگرى استوار مانده است و (افزون بر
دليرى خود) اين سخنان (دليرانه و تشويق آميز را نيز به ما) مىگويد. بار الها، ما
را پس از او باقى مگذار[1].
[خطبه اشعث در شب
هرير]
نصر، از عمرو بن شمر، از
جابر، از شعبى، از صعصعه كه گفت:
اشعث بن قيس كندى شب
هرير ميان ياران كندى خود به پا ايستاد و گفت: «سپاس خداى را، او را مىستايم و از
او يارى مىجويم، و بدو ايمان دارم، و بر او
[1]( يعنى ما را پيشمرگ چنين دلاورى كن.- م.). ابن
ابى الحديد( 1: 185) پس از اين عبارت نوشته است:[ قلت: للّه أم قامت عن الاشتر. لو
أن انسانا يقسم ان اللّه تعالى ما خلق فى- العرب و لا فى العجم اشجع منه الّا
أستاذه عليه السلام لما خشيت عليه الاثم و للّه درّ القائل و قد سئل عن الاشتر: ما
أقول فى رجل هزمت حياته اهل الشام، و هزم موته اهل العراق. و بحق قال فيه امير
المؤمنين عليه السلام: كان الاشتر[ لى] كما كنت لرسول اللّه صلى اللّه عليه و
آله.
-( من نيز) گويم: بار الها سزد كه
دنيا پس از اشتر بر پا ماند؟ اگر كسى سوگند بخورد كه خداوند تبارك و تعالى در ميان
عرب و عجم كس دليرتر از اشتر، جز استاد و سرورش على عليه السلام، نيافريده سخنى به
گزاف نگفته و گناهى مرتكب نشده است. چه نيكو گفت گويندهاى كه درباره اشتر از او
پرسيدند و گفت: من درباره مردى كه زندگيش شاميان را شكست و مرگش عراقيان را از هم
گسست چه يارم گفت؟ و امير مؤمنان به حق در باره او گفته است:
اشتر( براى من) چنان بود كه من
براى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بودم.]