يك ديگر كوفتند تا نيام شمشيرهاشان خرد شد و سواران بر ركابها
ايستادند و سپس با تيغهاى آخته و گرزهاى آهنين به جان هم افتادند و گوشى جز غريو
سپاهيان و صداى برخورد آهن با كاسه سرها و بر هم كوفتن دندانها نمىشنيد. (در آن
ميان) خورشيد نيز گرفت و كسوفى واقع شد و گرد و غبار از آوردگاه بر آمد و پرچمها و
علمها[1] ناپديد شد،
و چهار نوبت نماز گذشت و كسى جز با تكبير گفتن، خدا را نماز نگزارد. پيران در آن
گردابهاى توفنده بانگ برداشتند: اى توده عرب، خدا را، خدا را، حرمت زنان و دختران
را نگهداريد[2].
جابر گفت: ابو جعفر با
حالتى گريان اين روايت را براى ما[3] نقل كرد و
گفت:
اشتر بر اسبى سرخ و سياه
و كوته دم سوار بود و كلاهخود خود را روى برآمدگى زين نهاده مىگفت: «اى مؤمنان
پايدارى كنيد كه تنور جنگ تفته است.» (همزمان) خورشيد از كسوف بيرون آمد و جنگ
شدّت يافت و سپاهيان چون درندگان يك ديگر را مىدريدند و چنان بودند[4] كه شاعر[5] گفته است: