سپس ضربتى بر او زد و وى
را بر خاك افكند، عمرو پاى خود را فرا داشت و عورتش عيان شد و على روى بگرداند و از
كشتن او منصرف شد. كسان گفتند: اى امير مؤمنان آن مرد را آسان از دست هشتى! گفت:
آيا مىدانيد او كه بود؟ گفتند: نه. گفت: او عمرو بن عاص بود، (چون) عورت خود را
به من نمود من از او روى برگرداندم.
گفتگوى معاويه با عمرو
در اين باره
عمرو نزد معاويه باز گشت
و معاويه به او گفت: اى عمرو چه كردى؟ گفت: على به مقابله من آمد و مرا به خاك
افكند. گفت: به سبب عورتت (كه تو را از مرگ رهانيد) خدا را شكر گزار باش، به خدا
اگر چنان كه بايد و شايد او را مىشناختى به نبردش نمىرفتى. معاويه (به دنبال اين
گفتار) در اين باره گفت:
الا للّه من هفوات عمرو
يعاتبنى على تركى برازى ...
پناه بر خدا از لغزشها و
خطاهاى عمرو، مرا سرزنش مىكند كه چرا خود به ميدان مبارزه نمىروم.
ابو الحسن على با او
روبرو شد، و وى به سرنوشت ننگبارى دچار آمد.
اگر بر هماوردى كه چون
شيرى شرزه هر مبارزى را مىافكند، عورتش را آشكار نمىساخت (كشته شده بود).
هماوردش را سر پنجهاى
قوى بود كه چون چنگال شاهين جانها را مىربايد و مرگ مىآفريند، گرچه چون هنوز
اجلش نرسيده بود (جان بدر برد، ولى) مردم حجاز بر آن ماجرا هجوش گفتند.
عمرو به خشم آمد و گفت:
چه قدر بر آنچه على بر سر من آورده مرا غبطه مىدهى (و سركوفت مىزنى)[1]؟ مگر نه او
همان است كه با پسر عموى خود
[1] متن از روى شنهج« ما اشد تغبيطك عليّا فى
امرى» و در اصل[ تعظيمك عليّا فى كسرى هذا در اين شكستى كه على به من داده چه قدر
او را بزرگ مىدارى]( كه شايد مناسبتر باشد.- م.)