من بدانگاه كه دامنه جنگ
بالا گيرد بدون آنكه خود حيران شوم ديدگان را خيره مىكنم، صفوف را مىشكافم و ميداندارى
من به آوردگاه چون يكّه تازى اژدهاى دمان بر سر صخره است.
من مسئوليت آنچه را از
نيك و بد به عهدهام نهاده شده مىپذيرم
حمله اشتر و شعر نجاشى
در اين باب
اين ماجرا على را غمين
كرد و پس از آن كه عمرو بن عاص با فوجى پيش آمد (على به اشتر) گفت: اى «پسر شمشير
خدا[1]» پيش تاز و
صف بشكاف كه لحظه پيروزى در رسيده است! كسان روى به اشتر (كه چنين خطاب و فرمانى
از على شنيده بود) آوردند و گفتند: امروز روزى از روزهاى (دلاوريهاى) پيشين توست
زيرا پرچم معاويه چندان نزديك آمده كه آن را مىبينى. اشتر پرچم خود را برگرفت و
هجوم آورد و مىگفت:
انّى انا الأشتر معروف الشّتر
انّى انا الافعى العراقىّ الذّكر
منم، منم اشتر نامدار چشم برگشته
منم، منم، نرّه اژدهاى عراقى
من از قبيله ربيع يا مضر
نيستم[2] بلكه از
بنى مذحج دلير سرفرازم، و آن قدر دشمنان را بكوفت كه به جاى خود بازگشتند، و فوج
عمرو عقبنشينى كرد.