شقيق بن ثور [سدوسى][1]
گفت: خدا خالد بن معمّر را موفّق نگرداند كه به معاويه و شاميان بر ضد على و ربيعه
يارى دهد. و زياد بن خصفه گفت: از ابن معمّر به گرفتن سوگند اطمينان خواه تا خيانت
نورزد، سپس ما (همه) از آن مجلس (كه بدين قصد فراهم آمده بود) رفتيم.
گفتار على درباره
پرچمهاى ربيعه
چون روز پنجشنبه در رسيد
سپاهيان جناح راست رو به گريز نهادند، پس على با دو پسر خود بيامد تا نزديك ما
رسيد و به صدايى رسا، بى توجّه به وضع (فرار) ديگر مردم بانگ برداشت و گفت: «اين
پرچمها از كدام قبيله است؟» گفتيم:
پرچمهاى ربيعه است. گفت:
«نه، بلكه اين پرچمهاى خداوند است. خدا صاحبان شايسته آنها را محفوظ دارد و شكيب و
پايدارى دهد» سپس به من- [كه آن روز پرچمدار ربيعه بودم]- گفت: اى جوان آيا پرچمت
را يك ذراع پيشتر نمىبرى؟
به او گفتم: آرى، به خدا
سوگند كه ده ذراع[2] نيز پيش
مىبرم، سپس سر پرچم خود را فرود آوردم[3]
(و) [اين چنين] پيش بردمش تا به من فرمود: «بس است، به جاى خود باش!» نصر، از ابى
عبد الرّحمن كه گفت: مثنّى بن صالح- از افراد بنى قيس بن ثعلبه- از ابى الاشعث،
يحيى بن مطرّف عجلى كه با على در صفّين حضور داشت، گفت:
چون پرچمها را
برافراشتند، على از برابر پرچمها گذشت تا به پرچمهاى ربيعه رسيد و گفت: اين پرچمها
از آن كيست؟ من گفتم: پرچمهاى ربيعه است.