از چيزى به اندازه آن رؤيا مسرور و شادمان نگشتهام.
[تبرئهخواهى خالد بن
معمّر]
نصر، از عمر، از سويد بن
حبّة النضرى[1] از حضين[2] بن منذر
[رقاشى] گفت:
آن روز پيش از گير و دار
معركه نبرد، پارهاى مردم نزد على آمده و گفته بودند: خالد بن معمّر سدوسى با
معاويه مكاتبه دارد و مىترسيم از او پيروى كند. على به دنبال او و تنى چند از
شريفزادگان ايشان كس فرستاد (و چون آمدند) نخست به سپاس و ستايش پروردگار خويش،
خداوند متعال پرداخت و سپس گفت:
«اما بعد، اى گروه
ربيعه، شما ياوران من و پذيرندگان دعوت من هستيد و به ديده من مطمئنترين قبيله
عربيد. اينك به من گزارش دادهاند كه معاويه با خالد بن معمّر، رفيق شما مكاتبه
دارد و اكنون من او را بدينجا خواسته[3]
و شما را نيز گرد آوردهام تا شما را بر او گواه گيرم كه سخن من و او را بشنويد».
آنگاه رو به وى كرد و گفت: «اى خالد بن معمّر، اگر آنچه به من گزارش دادهاند درست
باشد، من خدا و اين گروه مسلمان را كه به دعوت من اينجا گرد آمدهاند گواه مىگيرم
كه تو از هر گزندى ايمن باشى تا به عراق يا حجاز يا هر سرزمينى كه زير سلطه معاويه
نباشد بروى. و اگر دروغى بر تو بستهاند، به سوگند خود دلهاى ما را بر خويش
خوشگمان كن كه (بيش از پيش به تو) مطمئن شويم.» پس وى سوگند به خدا خورد كه چنان
نكرده (و مكاتبهاى با معاويه نداشته) است، و بسيارى از مردان ما گفتند: به خدا
اگر بدانيم چنان كرده باشد او را خواهيم كشت.
[1] در شنهج[ ... بن حبّة البصرى] و در طبرى[
... بن حبة الاسدى].
[2] حضين بن منذر بن حارث بن وعلة الرّقاشى، شاعر
و شهسوار و از بزرگان تابعان بود كه در سر صده هجرت درگذشت.- المؤتلف، 87 و تهذيب
التهذيب و الخزانة( 2: 89- 90). متن از روى طبرى تصحيح شد و در اصل و شنهج[
الحصين، به صاد] آمده است.
[3] متن از روى شنهج و طبرى« و قد اتيت به» و در
اصل[ ... اوتيت به].