شام بديشان برخورد، اينان آنان را به اطاعت از امير مؤمنان
خواندند ولى آنان سرتافتند، پس براى على (با پيك) پيام فرستادند: ما در حومه
«باروى روم» به ابو اعور سلمى و گروهى از سپاه شام برخورديم و او و يارانش[1] را به
فرمانبردارى از تو خوانديم ولى از پذيرفتن دعوت ما سرتافتند، فرمان خود را به ما
ابلاغ كن.
على پيامى براى اشتر
نوشت و فرمود:
نامه على به اشتر
«اى مالك، زياد و شريح
به من پيام دادهاند كه ابو اعور سلمى را با سپاه شام در باروى روم ديدهاند، و
پيك به من گزارش داد كه ايشان را در حالى ترك كرده كه روياروى يك ديگر براى جنگ
ايستاده بودند. پس بشتاب، بشتاب و خود را به يارانت برسان و چون به ايشان رسيدى
فرماندهى آنها با توست. مبادا تا وقتى به ايشان نرسيده و اخبار و گزارشهايشان را
نشنيدهاى خود آغاز به جنگ كنى مگر آنكه دشمن بر تو پيشدستى كند، و مبادا دشمنى تو
باعث شود كه پيش از چند بار دعوت، به تكرار و اتمام حجّت، دست به جنگ با دشمن زنى.
زياد را بر جناح راست و شريح را بر جناح چپ لشكر بگمار و خود ميان يارانت، در
ميانه لشكر قرار گير[2]، و نه مانند
كسى كه آهنگ درگير شدن و افروختن جنگ را دارد به آنان نزديك شو و نه چون كسى كه از
شدت درگيرى مىهراسد از آنان دور بمان (وضعى بينابين اختيار كن) تا آنكه من به تو
برسم، كه ان شاء اللّه شتابان خواهم آمد. پيك، حارث بن جمهان جعفى بود[3].
[1] متن از روى شنهج« فدعوناه و اصحابه» و در
اصل[ فدعوناهم].
[2] به اصطلاح نظامى قديم: ميمنه و ميسره و قلب
سپاه.- م.
[3] در لسان الميزان( 2: 149) نام وى بدون نسبتش
آمده و گويد:« طوسى در رجال الشيعة از او ياد كرده» در تاريخ طبرى( 5: 238) به ضم
جيم،« جعفى» ضبط شده است.