«اما بعد، من مالك را به
فرماندهى بر شما فرستادم، پس امرش را بشنويد و مطيع فرمانش باشيد زيرا او كسى است
كه نه بيم كمخردى و لغزش بر او مىرود و نه در موردى كه شتاب لازم است كندى مىكند
و نه آنگاه كه درنگ مناسبتر است شتاب مىورزد. به او همان دستورى را دادهام كه به
شما امر كردهام كه با آن قوم (دشمن) آغاز به جنگ نكند مگر آنكه با آنها ديدار كند
و دعوتشان كند و حجت را تمام كرده باشد[1]
[ان شاء اللّه]».
اشتر راهى شد تا بدان
قوم رسيد و از فرمان على چنان كه فرموده بود پيروى كرد، و از جنگ خوددارى داشت. و
(دو لشكر) همچنان در برابر يك ديگر بايستادند، تا هنگام عصر، ابو اعور سلمى بر
آنها حمله آورد و ايشان پايدارى كردند و ساعتى درگير بودند. آنگاه شاميان منصرف
شدند، سپس هاشم بن عتبه با فوجى رزمندگان، با تعداد و ساز و برگى نيكو پيشروى كرد
و ابو اعور سلمى نيز از آن سوى برابرشان آمد و آن روز با يك ديگر پيكار كردند، هر
دو فوج، سوار برابر سوار[2] و پياده با
پياده، هماورد بودند، مدتى با يك ديگر كشاكش كردند و سپس جدا شدند. صبحگاه ديگر
اشتر بر آنان تاخت، و از ايشان عبد اللّه بن منذر تنوخى كه شهسوار شاميان بود به
دست ظبيان بن عمّاره تميمى كه آن روز نوجوانى بيش نبود، كشته شد[3]. اشتر دم به دم مىگفت: واى بر شما!
ابو اعور را به من نشان دهيد. آنگاه ابو اعور افراد خود را فرا خواند و نزدش باز
گشتند، و بر
[1] متن از روى شنهج« ألّا يبدا القوم بقتال حتى
يلقاهم فيدعوهم و يعذر اليهم» و در اصل[ ألّا تبدء و القوم بقتال حتى تلقاهم
فتدعوهم و تعذر اليهم با آن قوم به جنگ آغاز نكنيد مگر آنكه با ايشان ديدار كنيد و
دعوتشان نماييد و حجت را تمام كنيد].
[2] متن از روى شنهج و طبرى( 5: 239)« تحمل الخيل
على الخيل» و در اصل[ فحمل الخيل على الخيل].
[3] متن« فقتل منهم عبد اللّه بن المنذر» و در
شنهج[ فقتل من اهل الشام].