دادهام كه هيچ (سرباز) جاماندهاى را رها نكند مگر آنكه او
را به شما ملحق سازد، ان شاء اللّه.
سخن معقل بن قيس
پس معقل بن قيس رياحى در
حضورش برخاست و گفت: اى امير مؤمنان، به خدا سوگند كه كس جز سست اعتقاد بدگمان از
تو عقب نمىماند و جز منافقى (دو روى) با تو تعلل و طفره روا نمىدارد، به مالك بن
حبيب بفرماى كه جاماندگان را گردن زند. على گفت: من دستور خود را به او دادهام[1] و او ان شاء
اللّه در كار خود كوتاهى نمىكند. گروهى خواستند سخن بگويند، و او مركب خود را
بخواست، و آوردند.
دعاى على چون آهنگ بر
نشستن كرد، پا در ركاب نهاد و گفت:
«سُبْحانَ الَّذِي
سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ. وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا
لَمُنْقَلِبُونَ.
پاك و منزه است خدايى كه
اين را مسخّر ما گردانيد وگرنه ما هرگز قادر بر آن نبوديم. و بازگشت ما البته به
سوى پروردگارمان خواهد بود[3].» سپس گفت:
بارالها، من از رنج سفر، و افسردگى بازگشت، و سرگردانى پس از يقين، و واپسنگرى به
خانواده و مال و فرزند به تو پناه مىبرم. بار الها تو همراه در سفر و جانشين هر
مسافر، براى خانواده او هستى و جز تو كسى آنان را سامان ندهد و گرد نيارد، زيرا آن
كه (در وطن مانده) همراه و ياورى ندارد و آن كه به سفر رفته به جاى نمانده[4] (جايش در
خانواده خويش ته است و به عقب نيز ننگرد).
[1] يعنى فرمان من همان است كه به او دادهام و به
شما بازگفتم كه جاماندگان را بسيج كند و به ما ملحق سازد و نيازى به تهديد و گردن
زدن نيست.- م.
[2] متن به تصحيح قياسى« جلس» و در اصل به خطا[ ملس].
[4] سيد رضى ضمن نقل اين بيان در نهج البلاغه
گويد:« آغاز اين عبارت از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله روايت شده. و امير
مؤمنان عليه السلام، با رساترين بيان دنبال آن را افزوده و به نيكوترين وجهى از
آنجا كه گويد: جز تو كسى آنان را سامان ندهد و گرد نيارد تا پايان عبارت، تمامش
كرده است.»( مراد از عبارت اخير اين است كه سفر جهاد در ميان سرپرست خانواده و اهل
و عيالش جدايى افكنده است و آنان دسترسى به يك ديگر ندارند. بازماندگان را سرپرستى
جز تو نيست و مجاهدان مسافر در راه تو نيز دل از وطن بركندهاند و سوداى يار و
ديار و اهل و تبار را به خاطر تو از ياد بردهاند.- م.)