نيست؛ فقيهى كه مردمدوست است؛ فقيهى كه مثل
رهبر اين انقلاب مىگويد من كارى نكردم، اين مردمند كه كار مىكنند؛ فقيهى با چنين
خصلتهايى در رأس قوه مديريت مملكت قرار مىگيرد. اما نمىآيد در رأس تا رئيس باشد.
اين اشتباه است. اگر كسى خيال كند ما مىگوييم فقها در رأسند، يعنى بايد در كبكبه
و دبدبه و تبختر و سيادتفروشى و بزرگى فروشى باشند و به رخ مردم بكشند كه ماييم
رئيس شما؛ چنين نيست! همين طور كه امام فرمودند، اگر يك فقيهى دچار اين بيمارى
باشد ديگر ولايت بر مردم ندارد. پس چه فقيهى مورد نظر ماست؟ فقيهى آگاه، با عدالت،
خداترس، مردمدوست، فروتن، متواضع. فقيهى كه با مردم خاكى است. شما مىدانيد كه
يكى از كنيههاى امير المؤمنين على، ابو تراب است. ابو تراب يعنى پدر خاك. يعنى
على خاكنشين است؛ خاكى است؛ با مردم زندگى مىكند. پس يك فقيه متواضع فروتن مردمى
مردمدوست در رهبرى امت قرار مىگيرد. آيا اين فقيه خود را بر مردم تحميل مىكند؟
يعنى به مردم مىگويند شما بايد اين فقيه را به رهبرى بپذيريد، چه
دلتان بخواهد و چه دلتان نخواهد؟ نه! در قانون اساسى پيشبينى شد كه اين فقيه را
بايد مردم بپذيرند. فقيهى كه اكثريت قاطع ملت او را به رهبرى پذيرفته باشد مىشود
رهبر. خوب، اگر يك نفر فقيه سرشناس كه مورد قبول اكثريت مردم باشد پيدا نشد، آن
وقت چه؟ آن وقت شوراى فقها.
چند نفر از بهترى، زبدهترين، پاكترين، آگاهترين فقها يك شورا درست
مىكنند و اين شورا را نمايندگان آگاه منتخب شما مردم تعيين و نامزد و