نهى پيغمبر چه بوده است؟ كجا أمر و كجا نهى
مىكرده است؟
بلى، اگر در جائى پيامبر أمر كند كه: اين كار را انجام بده، إنسان
بايد انجام دهد؛ زيرا أمر پيغمبر بر أساس همان ضوابط است؛ و خود پيغمبر مىداند كه
إراده خداوند در اينجا تعلّق گرفته است كه إنسان اين كار را بكند؛ و إراده
پروردگار از زبان و فكر پيغمبر، بر إنسان نزول پيدا كرده و تراوش ميكند.
اينك براى آنكه اين مسأله خوب روشن بشود، ما چند شاهد در اينجا بيان
مىكنيم:
پيامبر، شفاعت اسامَه را در نفى حدِّ سرقت درباره زن شريفه ردّ
نمود
در روايات عامّه وارد است كه: اسامة بن زَيدكه خيلى نزد پيغمبر محبوب
و مورد احترام آنحضرت بود و همان كسى بود كه وقتى پيغمبر در حِجَّةُ الوِدَاعاز
عرفات به منى مىآمدند، او را تَرك شتر خودشان نشاندند، يعنى دو نفره رديف هم روى
يك شتر آمدند. و پيامبر او را بسيار دوست مىداشتند. و او همان شخصى است كه پيغمبر
أكرم او را براى لشكرى كه مىخواستند بسوى نواحى شام بفرستند، رَئيس قرار دادند؛ و
بزرگانِ از مهاجرين و أنصار، همه را در تحت لواى او قرار دادند.
اين اسامه آمد نزد پيغمبر، و درباره يك زن شريف و محترمى كه دزدى
كرده بود، شفاعت كرد كه آن حضرت بر او حدّ جارى نكنند؛ و دستش را نبُرند. زيرا اين
زن، شريف و آبرومند و داراى شخصيّت است و آبرويش مىرود.
فَقَالَ صَلّى اللَهُ عَلَيْهِ و ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: وَيْحَكَ! أَ تَشْفَعُ فِى حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَهِ؟ وَ اللَهِ
لَوْ كَانَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا! «حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: واى بر تو! تو
شفاعت و ميانجيگرى مىكنى در حدّى از حدود خدا؟ قسم بخدا اگر فاطمه دختر محمّد
دزدى كرده بود، دستش را مىبريدم!» إنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ
كَانَ قَبْلَكُمْ إذَا سَرَقَ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ؛ وَ إذَا سَرَقَ الضَّعِيفُ
أَقَامُوا عَلَيْهِ الْحَد[1]. إنَّما براى حصر است) «اين است و جز