(شريح سابقه طويلى دارد؛ أصلًا ايرانى بود و
ساكن يَمن، و از همان ايرانىهائى بود كه انوشيروان در حدود دوازده هزار نفر به
يمن فرستاد كه با أهالى آنجا كمك كردند، و مهاجرينى كه از آفريقا آمده و آن ولايت
را گرفته بودند، همه را بيرون نمودند. و اين كه تعدادى زياد از ايرانيان در يمن
ساكن بودند، از همانها مىباشند. و از جمله آنانند: باذان (پادشاه يمن) و فرستادگان
او: بابويهو خرخُسْره، كه خدمت پيغمبر رسيدند و جواب نامه خسرو پرويز را در وقتى
كه نامه پيغمبر را پاره كرد آوردند؛ و اينها ايرانى بودند؛ اين شريح هم از آن جمله
است، كه عمر در زمان خلافتش او را به قضاوت كوفه منصوب كرد؛ او در طول خلافت عثمان
هم متصدّى قضاء بود، و در زمان أمير المؤمنين عليه السّلام هم به همين شغل باقى
بود. و سابقه طولانى پيدا كرد و بسيار متمكّن شد و بسيار پير و فرتوت گشت؛ و گويا
بيش از صد سال هم عمر كرد تا از دنيا رفت.
در زمان أمير المؤمنين عليه السّلام، حضرت از قضاوت او خيلى راضى
نبودند، زيرا بعضى أوقات در قضاوتهايش خلافهائى از او ديده مىشد. لذا حضرت او را
عزل كردند، و بر أثر اين عمل، سر و صدا و غوغاى مردم بلند شد كه: علىّ، اين قاضىِ
سابقه دار ما را كه در حدود بيست سال از زمان عمر و عثمان تا كنون در اينجا قضاوت
مىكرده، عزل نموده است! حضرت ناچار، دو مرتبه او را منصوب نمودند.)
و حضرت در اينجا إشاره مىكنند كه: متوجّه مقام و منزلت خود باش كه
اين به اندازهاى دقيق است كه اين مجلس، مجلس نبىّ، يا وصىّ نبىّ، يا شقىّ است. و
اگر تجاوز كنى، حتماً تو شقىّ خواهى بود.
و أتمّ و أكمل رواياتى كه درباره ولايت إمام عليه السّلام آمده است
همان روايتى است كه كلينى از أبى محمّدٍ القاسم بن العلآء، مرفوعاً از عبد العزيز
بن مسلم از حضرت رضا عليه السّلام روايت مىكند. و آن روايت بسيار مفصّل