عليه السّلام نقل مىكند كه حضرت فرمودند: يَا شُرَيْحُ! قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِسًا مَا جَلَسَهُ إلَّا نَبِىٌّ أَوْ
وَصِىُّ نَبِىٍّ أَوْ شَقِى[1]
«اى شُرَيح! در مجلسى نشستهاى كه ننشسته است در آنجا مگر پيغمبر، يا وصىّ پيغمبر،
يا شخصى كه شقىّ باشد.»
روايت أوّل كه روايت كلينى و شيخ باشد «لَا يَجْلِسُهُ» آمده، و در
روايت صدوق «مَا جَلَسَهُ» دارد. و اين دو، از نظر معنى قدرى تفاوت دارند. و روايت
أوّل مهمتر است. مىفرمايد: قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِسًا
لَا يَجْلِسُه، تو در مجلسى نشستهاى كه آن مجلس، شأنيّت جلوس ندارد مگر براىِ
پيغمبر، يا وصىّ پيغمبر، يا شقىّ.
از اين روايت، صعوبت قضاء استفاده مىشود؛ و اينكه قضاء به قدرى مهمّ
و صَعب است كه منحصر است در معصوم؛ خواه پيغمبر باشد يا وصىّ پيغمبر، و اگر نه،
شقىّ خواهد بود.
أمّا از روايت دوّم كه مىگويد:
مَا جَلَسَهُ إلَّا نَبِىٌّ، فهميده مىشود كه: تا كنون
در اين مجلس ننشسته است مگر پيغمبر يا وصىّ پيغمبر يا شقىّ.
رسول أكرم و معصومين عليهم السّلام، أفرادى را به عنوان ولايت به
شهرها مىفرستادند
اينك به اين مطلب پرداخته، و ببينيم كه اگر قضاء و حكومت، انحصار به
پيغمبر، يا وصىّ پيغمبر دارد؛ پس حكومتهائى كه در زمان ما انجام مىگيرد در زمان
غيبت كبرى كه مجتهدين حكم كرده، و فصل خصومت مىكنند، و يا اينكه أحكام ولائيّه
صادر مىكنند، و يا حتّى در زمان خود أئمّه معصومين عليهم السّلام، از چه قرار
است؟ و انحصار چه معنى دارد؟
يعنى ما بايد باب اجتهاد را به طور كلّى ببنديم و بگوئيم: هيچ كس حقّ
ندارد حكم كند مگر اينكه پيغمبر باشد، يا وصىّ پيغمبر؟ اين كه لازمهاش تعطيل حكم
خداست بطور كلّى.
حضرت إمام زمان كه غائب هستند، و مردم به آن حضرت دسترسى ندارند؛ اگر
بنا هم بشود كه مردم در مرافعات و منازعات به مجتهدين هم
[1] -« من لا يحضره الفقيه» ج 3، ص 5، باب اتّقآء
الحكومة، حديث 3223