بُرْسىّ در كتاب «مَشارقُ أنْوارِ اليَقين»[1] و غزّالى در «إحيآء العلوم»[2] و شيخ طوسىّ در «أمالى»[3] و نُعمانى در «غيبت»[4] و شيخ بهائىّ در «أربعين» حديث سى
و ششم[5] و يعقوبى
در «تاريخ»[6] و سبط ابن
جَوزى در «تَذْكِرَةُ الخواصّ»[7] و ابن
عبدِ رَبّه الاندُلُسى در «عِقْدُ الفريد»[8]
نقل كردهاند.
سند اين حديث در نهايت إتقان است
اين از نظر بحث در سند روايت. و بنابراين تحقيقى كه ما نموديم معلوم
شد كه: ديگر از اين سند بهتر نمىتوانيم پيدا كنيم، بلكه اگر تمام اين أسانيدى كه
براى شما ذكر كرديم نبود مگر «نهج البلاغة» و بس، براى ما كافى بود. زيرا كه «نهج
البلاغة» از معتبرترين كتب شيعه است، و سيّد رضىّ تَغمَّدهُ اللهُ برحمته، بواسطه
جمع منتخبِ از فرمايشات أمير المؤمنين عليه السّلام منّتى بر تمام شيعه دارد.
صداقت و بزرگوارى، علم و درايت، جلالت و عظمتِ سيّد رِضوانُ اللهِ عَليه به حدّى
است كه در مقابل او، بزرگان و أعلام زانو مىزنند؛ و روى زمين به أدب مىنشينند؛ و
نام او را همه با إجلال و تعظيم ياد مىكنند.
«نهج البلاغة» كه بوسيله اين بزرگمرد جمع آورى شده است، داراى چنين
خصوصيّتى مىباشد؛ و در اعتبارش جاى حرف نيست.
حال علاوه بر «نهج البلاغة» با اين سندهاى مختلفى كه ما در اينجا
بيان كرديم، از أفرادى مانند محمّد بن علىّ بن بابويه (شيخ صدوق) در «خصال» و
«إكمال الدّين» و ابن شُعبة حرّانى در «تحف العقول» و إبراهيم بن محمّد ثَقَفى در
«الغارات» و شيخ مفيد در «أمالى» و أبو نُعَيم در «حلية الاوليآء» و علّامه مجلسى
در دو موضع از «بحارالانوار» و با اين أفرادى كه أخيراً ذكر شد، اين روايت از جهت
سند، در نهايت إتقان است و جاى هيچ شبهه نيست