مشتقّات آنها كه در معانى مختلفه استعمال
مىشوند، بنحو اشتراك لفظى است؛ نه، چنين نيست. بلكه بنحو اشتراك معنوىّ و استعمال
لفظ در همان معنىِ واحد است كه بواسطه قرينه مقاميّه و يا مقاليّه، يك نوع خصوصيّت
قُرب و نزديكى از آن معنىِ عامّ در نظر گرفته شده؛ و اين گونه استعمال در همه
موارد استعمال حقيقت است.
و روى اين گفتار هر جا كه لفظ وَلَايَتيا وَلِىّيا مَوْلَىو غير
آنها را يافتيم، و قرينهاى بخصوص نبود كه دلالت بر خصوص يكى از مصاديق آن كند،
بايد همان معنى كلّى را بدون هيچ قيدى در نظر بگيريم و آنرا مُراد و معنى لفظ
بدانيم. مثلًا اگر گفته شد: وَلايتاز آنِ خداست، بايد گفت: مراد، مَعِيَّت خداوند
با همه موجودات است. و اگر گفته شد: فلان كس به مقام ولايت رسيده است، بايد گفت:
مراد آن است كه: در مراحل سير و سلوك و عرفان و شهود إلهىّ، به مرحلهاى رسيده است
كه هيچيك از حُجُب نفسانيّه بين او و حضرت حقّ وجود ندارد، و تمام شوائب فرعونيّت
و ربوبيّت در وجود او مُضْمَحِلّ گرديده، و به مقام عبوديّت مطلقه، و بندگى مَحضه
حضرت حق- جلَّ و عَلَا- نائل گرديده است.
بارى از اين بيانى كه نموديم معلوم مىشود كه: هر جا كه وَلَايَتيا
وَلىّاستعمال مىشود، يك نوع جنبه اتّحاد و وحدتى بين دو چيز وجود دارد كه بر آن
أصل، اين لفظ را مىآورند و استعمال ميكنند. مثلًا نسبتى كه بين مالك و مملوك است
و آن نسبت، آن دو را به هم دوخته و پيوند زده است، باعث مىشود كه به هر يك از آنها
وَلِىّگويند. و نسبتى كه بين آقا و غلام اوست، اينچنين است؛ و نسبتى كه بين
مُنْعِمْو مُنْعَمٌ عَلَيْه (نعمت دهنده و نعمت داده شده) موجود است هر دو را در
تحت عنوان خاصّى قرار داده است، لذا به هر يك از آن دو وَلِىّگويند؛ و نسبتى كه
بين مُعْتِقو مُعْتَق (آقاى آزاد كننده و بندهآزاد شده) موجود است اين عنوان را
در پى دارد؛ نسبتى كه بين دو نفر حَليف