معنوى مىباشد. و بنابراين وَلَايَتيك معنى
بيشتر ندارد؛ و در تمام اين مصاديقى كه بزرگان از أهل لغت ذكر كردهاند، همان معنى
أوّلش مورد نظر و عنايت است؛ و به عنوان خروج از معنى لغوى و وضعىّ، يا به عنوان
تعدّد وضع، يا به عنوان اشتراك و كثرت استعمال؛ هيچكدام از اينها نيست.
گفتار أهل لغت در معنى ولايت
در كتب لغت راجع به معنى ولايتبحثهاى مفصّلى آمده است، ولى آنچه را
كه ما امروز در صدد بيان آن هستيم، از چند كتاب تجاوز نمىكند: «مصباح المُنير»،
«صحاح اللغة»، «تاج العروس» و «لسان العرب» كه كتابهاى ارزشمندى در لغت محسوب
مىشوند؛ بخصوص از سه كتاب «صحاح» و «لسان» و «مصباح» كه مرحوم آية الله
بروجردىبه آنها اتّكاء داشتند، و هميشه در دسترس ايشان بود و مورد مطالعه قرار
مىدادند. و البته از بعضى لغتهاى ديگر مانند: «نهاية» ابن أثير و «مَجمَع
البحرَين» و «مُفردات» راغب هم مطالبى إن شآء الله ذكر مىكنيم.
كلمه وِلَايَتكه مصدر يا اسم مصدر است با بسيارى از اشتقاقات آن
همچون: وَلِىّ و مَوْلَى و والِى و أوْلياء و مَوَالِى و أوْلَى و تَوَلَّى و
وَلايتو غيرها در قرآن مجيد وارد شده است.
تمسّك أهل لغت به موارد استعمال و استشهاد به آنها
و أمّا معنى لغوى آن: در «مصباح المُنير» گويد: الْوَلْىُ مِثْلُ
فَلْسٍ، به معنىِ قُرب است؛ و در آن دو لغت است
: أوّل: وَلِيَهُ، يَلِيهِ؛ با دو كسره از باب حَسِبَ، يَحْسِبُ؛
دوّم: وَلَاهُ، يَلِيهِ؛ از باب وَعَدَ، يَعِدُ؛ وليكن لغت دوّم استعمالش كمتر
است. و وَلِيتُ عَلَى الصَّبىِّ وَ الْمَرْأةِ، يعنى من برطفل و زن ولايت پيدا
كردم؛ و فاعل آن والٍ است و جمع آن وُلَاةٌ؛ و زَن و طفل را مُوَلَّى عليهگويند.
و وِلايت و وَلايتبا كسره و فتحه به معنىِ نصرت است. و اسْتَوْلَى عَلَيْهِيعنى
بر او غالب شد و بر او تمكّن يافت.
در «صحاح اللغة» گويد: الْوَلْىُ به معنىِ قُرب و نزديك شدن است؛
گفته مىشود: تَباعَدَ بَعْدَ وَلْىٍ، يعنى بعد از نزديكى دورى كرد؛ و كُلْ مِمَّا
يَلِيكَ، أىْ