ولى در آن زمان، طبق بعضى از روايات وارده،
آن حضرت حكم بواقع مىكند. يعنى ديگر أيْمان و بيّنات (قَسَم و شاهد) برداشته مىشود؛
و حقائق منكشف مىگردد. و به همين ميزان در ميان مردم مثل حضرت داود حكم خواهد
نمود.
در بعضى از روايات وارد است كه: حضرت داود اينطور حكم مىنمود كه هر
كس در منازعات خدمت او مىرسيد، آن حضرت بر أساس واقع حكم مىكرد.
و أمّا در شريعت إسلام، كه شريعت كامل است و جمع بين ظاهر و باطن
مىكند و معايب مردم را مىپوشاند، حُكم بر أساس أيْمان و بيّنات است.
و لذا پيغمبر و أمير المؤمنين و بقيّه أئمّه عليهم الصّلوة و
السّلام، كه خود بر مصدر و معدن علم بودند، مىگفتند: ما بر أساس يَمين و شاهد در
ميان شما حكم مىكنيم.
حضرت موسى عليه السّلام از شريعت خود نمىتواند تجاوز كند
بنابراين، اعتراضِ حضرت موسى به حضرت خِضر كه فرمود: لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً[1] بر
أساس مَمْشى و طريقه خود صحيح بود؛ چون او داراى شريعت بود؛ و شريعت به او إجازه
چنين كارى را نمىدهد. و حضرت خضر هم خودش مىداند كه چه كارى مىكند. كار او
مربوط به حضرت موسى نيست. ولى حضرت موسى كه از طرف پروردگار، مأمور به شريعت است،
نبايد حكم وِلائىّ بر خلاف شريعت بنمايد.
اين دوّمين مورد از مواردى بود كه حكم حاكم، و حكم إمام معصوم، بعضى
از اوقات بنظر ما مخالف واقع مىنمايد؛ و ليكن از اين بيان به دست آمد كه در حقيقت
مطابق واقع است.
سوّم: مورديست كه طبق عادت جاهلىّ، إنسان آنرا خلاف مىپندارد
مورد سوّم: آنجائى است كه پيغمبر يا إمام، به إنسان حكمى مىكنند، و
ليكن چون إنسان در مُحيطى جاهلى، و أفكارى پوچ، و سنن و آداب ملّى كه جز