در اين حال رسول خدا به منزل مراجعت نمود و
سه روز را به حالت تب گذراند. سپس در حالى كه سَرِ خود را با دستمالى بسته بود، با
دست راست بر أمير المؤمنين عليه السّلام و با دست چپ بر فَضْل بن عبّاس تكيه كرده،
به سوى مسجد روان شد و بر منبر بالا رفت، و بر روى آن نشست و فرمود:
«اى جماعت مردم! نزديك است كه من از ميان شما پنهان شوم. به هر كس كه
وعدهاى دادهام، بيايد تا به وعدهاش وفا كنم؛ و كسى كه از من طَلَبى دارد، مرا
إعلام نمايد.»
«اى جماعت مردم! بنابراين، هيچ مُدّعِى نمىتواند ادّعا كند، و هيچ
آرزومندى نمىتواند آرزو داشته باشد (كه بدون عمل، بواسطه جهت ديگرى به بهشت رود،
يا از جهنّم بركنار شود). قسم به آن خدائى كه مرا به حقّ برانگيخته است، چيزى
نمىتواند إنسان را نجات دهد مگر عملِ توأم با رحمت خداوند. اگر من هم گناه كنم،
سقوط مىكنم. بار پروردگارا، تو گواه باش كه آيا من تبليغ كردم؛ و آنچه بر عهده
داشتم به مردم رساندم
[1] -«»!؟ إرشاد» شيخ مفيد، طبع آخوندى، ص 85 و 86؛ و
طبع سنگى، ص 98؛ و« شرح نهج البلاغة» ابن أبى الحديد، طبع بيروت، ج 2، ص 563؛ و ما
در دوره علوم و معارف إسلام، قسمت« إمام شناسى» ج 13، ص 78 آوردهايم.