نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 194
به يك معلم سپرده مىشود. او در مدرسه حكومت
مىكند؛ حرف اول را مىزند؛ از يك استاد دانشگاه مهمتر است. بهترين حقوق را
مىگيرد؛ بهترين دورههاى آموزشى را مىبيند؛ بيشترين مرخصى را مىرود.
هر چه او بگويد، ملاك سيستم آموزش و پرورش است. البته به شخصيت
بچهها هم خيلى اهميت مىدهد. يادم هست هر روزى كه معلم ما مريض مىشد، به خانه تك
تك آنها زنگ مىزد و آنها را در جريان قرار مىداد تا مبادا فرداى آنروز كه
معلمشان در بستر بيمارى است، آنها به مدرسه بيايند!
مىپرسم اين معلم در سالهاى بالاتر هم در سرنوشت دانشآموز خود نقشى
دارد؟ دوستم لبخندى مىزند و مىگويد: اگر همه نظام تعليم و تربيت آنها را از
دبستان تا دانشگاه مثل يك پازل بزرگ فرض كنيم، هر دانشآموز، تكهاى از اين پازل
است كه معلم دوره ابتدايى مىگويد او بايد در كجا قرار بگيرد! بايد به «گيم
نازيوم» (بالاترين رتبه براى استعدادهاى برتر با امكان ورود به دانشگاه) برود يا
«هاوپت شوله» و «رآل شوله» و «اورينتى رونگ اشتوفه» (رتبههاى پايينتر متناسب با
استعدادهاى دانشآموزان بدون امكان ورود به دانشگاه.)
-
... و اگر پدر و مادرى در مقام اعتراض بگويند فرزند ما آمادگى رفتن
به مراتب بالاتر را داشت، چرا اين امكان را از او سلب كرديد؟
-
آن وقت آنها هم مىگويند اين گوى و اين ميدان، بچهات را بياور و با
خرج خودت (كه مبلغ بسيار گزافى است) در مدرسهاى خصوصى در رده بالاتر ثبت نام كن.
اگر آخر سال قبول شد، ما همه پولى را كه خرج كردهاى به تو پس مىدهيم و الّا حرف
بىربط گفتهاى و پولت از كف رفته است!
[دلم از اين همه اعتمادى كه سيستم به معلم خويش دارد، پر از شور و
شعف مىشود.]
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 194