responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 49

همه خفته بودند و سراى خالى بود، خادمى را فرمود كه «بفلان وثاق رو و فلان غلام را بيار.» خادم برفت و آن غلام را بياورد. ملك گفت «اى غلام دانى كه مرا غلامان شايسته فراوان‌اند. از همه ترا برگزيدم و اعتماد كارى بر تو كرده‌ام. بايد كه نفقاتى از خزانه بستانى و بآذربايگان روى و بفلان شهر و فلان محلت فرود آيى و بيست روز مقام كنى و بدان مردمان چنان نمايى كه من بطلب غلامى گريخته آمده‌ام و پس با هرگونه مردم خاست و نشست كنى و با ايشان درآميزى و در ميان سخن بمستى و هوشيارى از هركس بپرسى كه «در اين محلت شما زنى پير بود فلان نام، كجا شد كه از او نشانى نمى‌دهند و آن پاره زمين كه داشت چه كرد؟» بشنو تا هركسى چه گويند و نيك ياد گير و مرا از درستى آن حال خبر بازآور. ترا بدين كار مى‌فرستم و ليكن ترا در بارگاه فردا پيش خود خوانم و بآواز بلند چنانك همه مى‌شنوند بگويم «برو، از خزانه نفقات بستان و از اينجا بآذربايگان رو و بهر شهرى و ناحيتى كه رسى ببين و بپرس تا حال غلّه‌ها و ميوه‌ها امسال چگونه است. جايى آفت سماوى رسيده است يا نه و همچنين احوال مراعى و شكارگاه‌ها ببين و بپرس.

چنانكه يابى بزودى بازگرد و مرا معلوم كن تا هيچ كس نداند كه من ترا بچه كار مى‌فرستم.» غلام گفت «فرمان بردارم.»

9- نوشيروان ديگر روز چنين كرد و غلام برفت و بدان شهر شد و بيست روز آنجا مقام كرد و با هركسى كه مى‌نشست احوال پيرزن مى‌پرسيد. همه همين گفتند كه اين زن پيرزنى مستور و اصيل‌زاده بود]32 b[ و ما او را بشوى و نعمت و فرزندان ديده بوديم. شوى و فرزندانش همه بمردند و نعمتش بيالود و او مانده بود و پاره‌اى زمين داشت، ببرزگرى داده بود تا مى‌كشت و آنچه از آن زمين بحاصل آمدى چندان بودى كه چون حصّه پادشاه و قسط برزگرى‌

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 49
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست