responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 47

در گوش نگرفت و در او ننگريست و او را بچيز نداشت. گندپير نوميد از پيش او بيرون آمد و نيز او را در سراى خود نگذاشت و هرگاه كه اين سپاه سالار برنشستى و بتماشا و شكار شدى گندپير بر راه او بنشستى. چون او فراز رسيدى بانگ برداشتى و بهاى زمين خواستى. هيچ جوابش ندادى و از او درگذشتى و اگر با خاصگيان و نديمان و حاجبانش بگفتى گفتندى «آرى بگوييم.» و هيچ كس با او نگفتى. و بر اين حديث دو سال برآمد.

6- گندپير سخت اندر ماند و هيچ انصاف نيافت. طمع از وى ببرّيد و با خود گفت «آهن سرد مى‌كوبم. خداى تعالى زبر هر دستى دستى آفريده است.

آخر اين با همه جبّارى چاكر و بنده نوشيروان عادل است. تدبير من آن است كه رنج بر تن نهم و از اينجا بمداين روم و خويشتن پيش نوشيروان افكنم و حال خويش معلوم او گردانم. باشد كه انصاف خويش از او بيابم.» پس با هيچ كس از اين معنى نگفت و ناگاه برخاست و برنج و دشوارى از آذربايگان بمداين شد. و چون درو درگاه نوشيروان بديد با خويشتن گفت «مرا كى بگذارند كه من در اين‌جا روم؟ آن‌كه والى آذربايگان است و چاكر اين است مرا در سراى او نمى‌گذاشتند. پس اين كه خداوند جهان است كى گذارند مرا كه در سراى او روم و او را توانم ديد؟ تدبير آن است كه هم در اين نزديكى جايگاهى بدست آرم و پوشيده مى‌دارم. باشد كه در صحرا خويشتن پيش او افكنم و حال و قصه خويش‌]22 b[ بر او عرضه كنم.»

7- قضا را آن سپاه‌سالار كه زمين او ستده بود بدرگاه آمد. ملك نوشيروان عزم شكار كرد. گندپير خبر يافت كه ملك بفلان شكارگاه بشكار خواهد شد بفلان روز[1]. گندپير برخاست، پرسان پرسان بسختى و دشوارى‌


[1] - كندپير خبر يافت ... بفلان روزN -:P

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 47
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست