نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 68
سرانجام، نتيجه عملكرد كليسا در اين دوره
طولانى، چنين بود كه اگر افرادى باز هم عقايد دينى خود را حفظ كردند و در اثر اين
رفتارها به بىدينى روى نياوردند و توانستند حساب آيين مسيحيّت را از ارباب كليسا
جدا كنند، ولى به اين باور رسيدند كه بايد دست ارباب كليسا را از قدرت كوتاه كرد و
بايد ابزارهاى اعمال فشار را از دست آنها گرفت. و اين چيزى جز تفكيك دين از دولت
در تاريخ اروپا نبود.
تجربه به كارگيرى روشهاى خشن و استفاده از شيوههاى زور و ارعاب در
مسائل دينى، براى متفكران دينى و مدافعان حريم مذهب، اين عبرت بزرگ را به همراه
داشته است كه به قول استاد مطهرى:
هر وقت و هر زمان كه پيشوايان مذهبى مردم، كه مردم در هر حال، آنها
را نماينده واقعى مذهب تصور مىكنند، پوست پلنگ مىپوشند و دندان ببر نشان مىدهند
و متوسل به تكفير و تفسيق مىشوند، مخصوصا هنگامى كه اغراض خصوصى به اين صورت
درمىآيند، بزرگترين ضربت بر پيكر دين و مذهب به سود ماديگرى وارد مىشود.[1]
عوامل ديگر
علاوه بر دو عامل فوق، عوامل ديگرى از قبيل: وزش تندباد فلسفههاى
مادّى و الحادى و ترديد در مبانى مذهبى، بروز و شيوع فلسفههاى اجتماعى و سياسى
متنوع و پرجاذبه در غرب، مخالفتها و دشمنىهاى قدرتها و دولتهايى كه حضور دين
در سياست، مانع سوء استفاده و بىبند و بارى آنها مىشد، در تفكيك دين از سياست،
در غرب مؤثر بوده است.
ارمغان رنسانس در جوامع در جوامع غربى، باور به مسائلى بود كه نتيجه
قهرى آن، طرد مذهب در جامعه و حكومت است؛ از جمله اين مسائل، روى آوردن به آزادى و
دفاع مطلق از آن است. اگر آزادى مطلق، ارزش شمرده شود، طبيعتا، عوامل كنترل كننده
آن، ضد ارزش قلمداد خواهند شد، و اين حكم، مذهب را نيز دربر مىگيرد.