نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 69
ازاينرو، روشنفكران اروپايى، مانند
منتسكيو، نقش دوگانهاى براى مذهب قائلند و مىگويند: در حكومتهاى استبدادى، مذهب
نقش مثبت دارد؛ زيرا اعتقادات مذهبى، سلاطين و زمامداران را كنترل مىكند، و به
منزله ترمز اعمال آنها است، به خصوص كه آنها از مجازات خلق باكى ندارند و
گفتهاند:
اگر پادشاهى، از روى حقيقت، معتقدات مذهبى را بپذيرد، به منزله شيرى
است كه به طيب خاطر با انسان الفت پيدا مىكند؛ و اگر از روى ترس، مذهب را بپذيرد
و قلبا از آن تنفر داشته باشد، همچون شيرى است كه در قفس محبوس گرديده؛ ليكن
پادشاهى كه هيچ مذهب ندارد، آن شير درندهاى است كه آزادانه در شهر و صحرا گردش
مىنمايد و هركس را كه مايل است، مىدرد.[1]
ولى در حكومتهاى دمكراتيك، كه جامعه در شاهراه آزادى حركت مىكند، مذهب با نقش
بازدارندگى خود، تأثير منفى دارد:
به همان اندازه كه قدرت روحانيان در يك جمهورى، خطرناك است، به همان
اندازه، در يك حكومت مشروطه، به خصوص در حكومتهايى كه متمايل به استبداد
مىباشند، مناسب است ... و حقوق و قوانين روحانيان سدّى است كه چون سدّ ديگرى
نباشد، هميشه خوب است؛ زيرا استبداد به طبيعت بشر صدمات مدهش وارد مىسازد. بنابراين،
حتى كار بدى كه استبداد را محدود كند، خودش چيز خوبى است.[2]