responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 264

خبر سلطان، مشار اليه به چاپارى به اسلامبول آمده، جلوس كرد و امناى دولت قالب بى‌روح آن غضب الهى را به اسلامبول آورده، در مضجع مخصوص واقع در جنب مسجد جامعى كه آن پادشاه در اسلامبول بنا كرده بود، به خاك سپردند.

اين پادشاه چنانكه معروض افتاد، در سال هشتصد و هفتاد و پنج هجرى از صلب سلطان بايزيد ملقب به ولى، قدم از عدم به ساحت اين عالم نهاد و در چهل و سه‌سالگى در هجدهم صفر سال نهصد و هجده به انتخاب ينگى‌چريان كه پدرش را از سلطنت خلع كرده بودند، بر سرير سلطنت دولت عثمانى جلوس نمود و بعد از هشت سال و هفت ماه و بيست و يك روز سلطنت، در سن پنجاه و يك وفات يافت. سلطان نهمين بود كه بر تخت عثمانى جلوس كرد.

بلندقامت و تنومند و با قوّت؛ از كمر تا پائين نسبت به بالا كوتاه و گونه‌اش سرخ بود.

چشم‌هاى بزرگ و ابروى پرمويى و سبيل خرمايى داشت. اول سلطانى است از سلاطين عثمانى كه ريش‌تراش مى‌كرد و اين فقره هم در تحت حكمت و حكايتى بود. مى‌گويند روزى متنكّرا در اسلامبول راه مى‌رفت تا بفهمد كه مردم در حق او چه مى‌گويند. ديد چند نفر در شربت‌خانه نشسته صحبت مى‌دارند. يكى از اهالى به يكى از لشكريان گفت كه، عجالة رفتار پادشاه جديد ما بد نيست و در ديوان اعلى بشخصه رسيدگى به امور كلّى و جزيى مى‌نمايد. لشكرى در جوابش گفت: بلى ما هم اهل دانسته، او را از ميان برادران او انتخاب به پادشاهى نموديم؛ ولى مى‌ترسيم كه امناى منفعت‌پرست ما از براى ريش اين پادشاه هم شانه بتراشند، صقالنه طراق اويدرمق. مثلى است سائر در ميان تركان مغربى؛ هرگاه بخواهند كه بگويند زمام اختيار فلان كس را هم از دستش به تملّق گرفتند، مى‌گويند صقالنه طراق ايدورديلر؛ يعنى شانه از براى ريشش تراشيدند. خلاصه چون اين حرف را سلطان از آن لشكرى شنيد، عودت به عمارت سلطنت نموده، سرتراش خواست و ريشش را داد تراشيدند. و در همين روز اعلان كرد كه محض اينكه احدى از وزرا و مقربان از براى ريش من شانه نتراشند، ريش را دادم تراشيدند. چون خيلى سفّاك بود، از قبيل «بر عكس نهند نام زنگى كافور» ملقّب به ياوز يعنى آدم خوب نمودند.

با اين جمله فقيه فاضل و متكلّم كامل و شاعر بليغ و منشى بى‌عديل بود. عربى و فارسى و تركى و يونانى را بسيار خوب مى‌دانست و در السنه ثلاث، اشعار رايقه مى‌گفت و آثار بليغه مى‌نوشت. و در دنيا جز جنگ و شكار و مطالعه كتب و محاوره علميه و مشاعره، هيچ‌چيزى را دوست نمى‌داشت. نه شارب الخمر، نه مملوك شهوت، نه دوست لهو و لعب بود. انعام و احسان را به جا و در نسبت خدمت داده، منصب و نعمت را بى‌خدمت به احدى نمى‌داد؛ ولى در حق مقصّر اظهار شدّت مى‌نمود.

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 264
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست