نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 383
2.بعضى ديگر از اصوليان،از سخن فوق،جوابى دادهاند و بالنتيجه قائل به
تفصيل شدهاند و آن اينكه:اسم«لا»ى نفى جنس گاهى از الفاظ شرعى است و گاهى از
الفاظ غير شرعى،يعنى الفاظى كه به همان معناى لغوى خود باقى است و حقيقت شرعى در
معناى جديد نشده.مثل:علم،غيبت و...
اگر اسم«لا»از الفاظ غير شرعى باشد،حق
با شماست كه در اين موارد نفى حقيقت متعذر است،پس مجازا بايد حمل شود بر نفى وصفى
از اوصاف،آنهم كه مردد است بين يكى از اوصاف مذكوره،فالكلام يصير مجملا.مثل:لا
علم الا بالعمل و...
اما اگر اسم«لا»از الفاظ شرعى باشد،يعنى
از الفاظى كه عند الشارع در معناى جديد به كار مىروند(مثل:صلاة،صوم و...)در اينجا
باز گاهى ما قائل مىشويم كه الفاظ شرعى(چه در عبادات و چه در معاملات)وضع شده
للاعم من الصحيح و الفاسد.
و گاهى قائل مىشويم كه اين الفاظ،وضع
شده لخصوص الصحيحة منها.اگر قائل به اعم شديم،باز هم حق با شماست كه اراده نمودن
نفى ماهيت و ذات متعذر است، پس بايد وصفى از اوصاف مقدر باشد.
اما اگر قائل به صحيح شديم،در اين
صورت،نفى ماهيت متعذر نيست بلكه كاملا ميسور است چون صلاة بدون طهارت على هذا اصلا
صلاة نيست،لذا حمل بر معناى حقيقى خودش مىشود،فلا اجمال فى البين(فالتفصيل حاصل).
3.اكثر اصوليان برآنند كه اينگونه مركبات،مجمل نيستند مطلقا.و جناب مظفر
هم از همين دسته است لكن مىفرمايد:به نظر من بايد اينگونه بحث كنيم:
در«لا»ى نفى جنس،چه مراد نفى خود ماهيت
و ذات باشد كما هو الظاهر،و چه مراد نفى وصفى از اوصاف باشد،از نظر قواعد ادبى
ثابت شده كه«لا»ى نفى جنس (مثل ساير نواسخ)محتاج به اسم و خبر است و خبر«لا»ى نفى
جنس غالبا محذوف است و در تقدير گرفته شده(حتى در مثل:لا غيبة لفاسق،كه بعضى خيال
كردهاند «لفاسق»ظرف لغو است و خبر«لا»است،ولى به نظر ما«لفاسق»ظرف مستقر است و
خبر«لا»محذوف است).
نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 383