همسو سازند.
جهت غلبه بر اين مشكل، گاه تلاشهايى براى روى آوردن به نوينسازى از نوع سنتى
صورت مىگيرد كه اوضاع را بدتر مىكند.
ازاينرو،
يكى از مسائل عمده در راستاى نوگرايى، مشخص كردن ارزشهاىTO ،T 1 ،T 2 ، الىTn براى ملت مورد نظر است. نهادسازى[1]
و مشروعيت بخشى به آن، همانند هر فعاليت ساختارى ديگر، مستلزم انجام اقدامات
مختلفى در مراحل مختلف فرايند مربوطه است. معارف جديد و فنآورى برتر اگرچه ممكن
است موجب سرعت عمل و شايد هم كسب نتايج بهتر شوند، ولى نمىتوانند به سادگى موجبات
ناديده گرفتن قاعده فوق را فراهم آورند. از آنجايى كهTO ارزشها يا مقادير متفاوتى به خود مىگيرد،
عوامل و متغيرهاى متعدد به شكلهاى بسيار متفاوت و گوناگون، سرنوشت يك تغيير نهادى
را از خود متأثر مىسازند. به همين دليل است كه خردهگيرى و ايراد انتقاد بر
نظريههاى نوينسازى سنتى از سوى نظريهپردازان طرفدار مكتب وابستگى[2]
و نظام جهانى[3]، در كمك
كردن به ما در فهم جريانهاى نوينسازى در ملتهاى متأخر، نقش ارزندهاى داشته
است. تأثير مخرب ناشى از نابرابرى و عدم توازن قدرت بين ملتهاى توسعهيافته و در
حال توسعه، كه نظريهپردازان وابستگى قويا بر آن تأكيد دارند، يكى از نامطلوبترين
شرايط را بر ملتهاى متأخر تحميل مىكند. بها دادن به اهميت نقش زمانبندى در
تجزيه و تحليل تغييرات نهادى مىتواند به ما كمك كند تا با تلفيق ديدگاههاى
نظريهپردازان نظريه وابستگى[4] و نظريه
نظام جهانى، فرايند نوينسازى را بهتر درك كنيم.
ما
به تجربه، شرايط منحصر به فرد متعددى را شاهد بودهايم كه مستلزم بروز خلاقيت و
كسب قدرت بيشتر از سوى ملتهاى متأخر براى نيل به نوينسازى بودهاند.
نوينسازان
متقدم[5]
مىتوانستند از طريق آزمون و خطا و برخوردارى از نعمتى بزرگ،