يعنى تعيين
زمان به ميل خودشان، مراحل مورد نياز را با موفقيت طى كنند. در حالى كه متأخرين
تحت فشار خردكنندهاى قرار دارند تا در اسرع وقت از منابع عينى و محسوسى كه يك ملت
«نوينسازىشده» در اختيارشان قرار داده است، نسخهبردارى كنند. اينك تغيير
جغرافياى سياسى، فضا را براى مهاجرت جمعيتها تنگ كرده است. غلبه فرهنگى و
رسانهاى متقدمين نوينسازى، غالبا هزينه زيانبار محروميت نهادى[1]
را بر متأخرين تحميل مىكند كه نمونه بارز آن، وجود تبعيض سياسى در اين كشورهاست.
ايجاد
تغييرات نهادى، وجود نيروهاى نهادى قدرتمندى را براى نوآورى و سازندگى، طلب مىكند
و در اين بين، زمان در مشروعيت بخشى به نهادهاى قديم به منظور پشتيبانى از نهادهاى
جديد، نقش مهمى برعهده دارد. اما متأسفانه، اغلب ملتهاى متأخر، از فقدان اين دو
عامل رنج مىبرند. بسيارى از راهبردها و تاكتيكهايى را كه پژوهشگران غربى براى
ملتهاى در حال توسعه تجويز كردهاند مىتوان به جتى سوپر سونيك شبيه كرد كه بدون
مقدمه هدايت آن را به دست يك درشكهچى سپردهاند كه تمام عمرش را با اسب كار كرده
است. چنين شرايطى به سختى مىتواند براى درشكهچى خوشايند و لذتبخش باشد، تا چه
رسد به اداره كردن آن. در چنين وضعيتى، دو نتيجه قابل پيشبينى است: توقف كامل به
دليل ناتوانى در «بلند شدن» يا وقوع يك سانحه دلخراش. اين مقايسه منطقى ساده
مىتواند بيانگر علل شكست و حتى فلاكت بسيارى از كشورهاى در حال توسعه باشد كه قصد
داشتهاند به طور ضربتى و به اصطلاح با شيوهاى «كارا» از ملتهاى پيشرفته
الگوبردارى كنند.
ازاينرو،
متأخرين بهتر است نهادهاى جديدى، مانند بازار، ابداع كنند و در اسرع وقت بين آنها
و نهادهاى موجود، رابطه تعاملى برقرار سازند و همزمان، از فروپاشى كامل ساختار
سازمانى داخلى، جلوگيرى كنند. بدون تنگناها و محدوديتهاى نهادى، رفتار انسان در
جهت ايجاد نهادهاى جديد به ندرت مىتواند سازنده و اثربخش باشد.
همانطور
كه داگلاس نورث به زيبايى عنوان مىكند، «تغييرات نهادى به ندرت از طريق