به شكلگيرى
يك ملت شبهخانواده در قالب «خانواده- ملت» [ملت خانوادگى يا خانواده ملى] مىشد
براى مردم يك جهنم واقعى بود. سياستهاى چين اگرچه عموما به ظاهر رنگ «ارزشهاى
خانوادگى» شيرين و دلانگيز را داشت، ولى با شيوهها و طرحهاى وحشيانه و خشن به
مورد اجرا درمىآمد. بدين ترتيب، قانونى كردن روند تفكيك صرف از عمل و عنوان از
محتوا، در قالب نهادى ناخواسته ولى رسما نافذ و اثرگذار، بر رفتار مردم چين حاكم
گرديد. اين سنت ريشهدار فلسفى و اخلاقى، اگرچه به عملگرايى و واقعبينى منجر
مىشد، ليكن غالبا تخريب نظامهاى قانونى، پيدايش مقررات شخصى و مهم شدن نقش
ناخوشايند «روابط» در زندگى روزمره مردم چين را به دنبال داشت. براى بسيارى از
بازرگانان امروز چين كه با روى آوردن به فعاليتهاى تجارى بازارگرا، رابطه خود را
با خيلى از ارزشهاى سنتى چين قطع كردهاند، معضل و مشكلى مانند آنچه كه بازرگانان
«پيوريتان»[1] در قرن
هفدهم ميلادى در نيوانگلند با آن مواجه شدند، جاى مطالعه و بررسى دارد.
ما
قبل نوگرايى حاكم بر چين، بر حيات اجتماعى اين كشور نيز تأثر منفى گذاشت.
چين
ما قبل نوگرا، پس از قرن سيزدهم، از بعد اقتصادى به كشورى فقرزده و راكد و حتى
مبتلا به سوء تغذيه تبديل گرديد. پس از سقوط سلسله تانگ به موازات كاهش توليد
سرانه غلات، ميزان جيره غذايى در چين به شدت تنزل يافت و تقريبا هرگز به وضع سابق
بازنگشت. در نتيجه، بزرگترين ارزش حاكم در دوره ما قبل نوگرايى خانوادهمحور چين،
يعنى توليد مثل هرچه بيشتر، روبه تعديل و تضعيف نهاد. به طور كاملا «منطقى» و
طبيعى، دهها ميليون تن با شتابى روزافزون، جان خود را بر اثر بروز جنگ و قحطى از
دست دادند؛ بسيارى از نيازهاى اكثريت مردم سركوب گرديد و خواستهاى عدهاى بيشتر،
ناديده گرفته شد.
از
همه غمانگيزتر اينكه آن همه خسارت هنگفت جانى و سركوب و ناديده گرفتن بىحد و حصر
نيازها و خواستهاى مردم، جز تغييرى بسيار كند و جزئى به دنبال نداشت و على رغم
فداكارىها و از خودگذشتگىهاى فراوان و دهشتناك، چين براى قرنهاى