مهمترين
منبع اقتصادى، يعنى نيروى كار بودهاند. شايد بازارهاى كار اجتماعى در مقام يكى از
مهمترين و باثباتترين شيوههاى «سوسياليستى» در چين توانسته باشند وجود خود را به
عنوان راهى مؤثر و هموار براى به كارگيرى نهاد بازار مبه اثبات رسانده باشند؛ بدون
اينكه لازم باشد نهادهاى بسيار قديمى و در نتيجه، كاملا موجه و مشروع اجتماعى و
سياسى، از بين بروند. جالبتر اينكه، يكى از عواملى كه تأثيرى بهسزا در مشروعيت
بخشى به نهاد جديد بازار داشته، مشروعيت و وجهه عميق نهادهاى از پيش موجود[1]
اجتماعى و سياسى بوده است و همين امر، راه را براى پيشرفت هرچه بيشتر بازارگرايى
روند تخصيص كار هموار ساخته است.
اگر
همه اجتماعات چين آنچنان كه بايد و شايد به سمت توسعه نهادهاى بازارهاى كار
اجتماعى گام برداشته بودند، تخصيص و مديريت تمام نيروى كار موجود چين در سطحى وسيع
توسط نهاد بازار صورت مىگرفت و بدين ترتيب، يك بازار به سبك چينى براى تخصيص و
مديريت نيروى كار از طريق بازارهاى كار اجتماعى ايجاد مىشد كه اگرچه از كمال
مطلوب برخوردار نيست ولى بسيار عملى و انجام پذير است. اگر چينىها مىتوانستند
داراى يك الگوى تخصيص كار بازارگرا باشند كه از نهادهاى محلى اجتماعى جدا باشد،
براى آنها دستاورد و موفقيتى عظيم به حساب مىآمد؛ البته به شرطى كه نهادهاى سياسى
و اجتماعى قدرتمند، به جاى كارشكنى و حتى تضعيف آن، مددرسان آن باشند. جداكردن و
تفكيك نهادهاى اقتصاد، حكومت و حيات اجتماعى در جوامع، امرى امكانپذير و شدنى است
و مىتوان با ايجاد توازن و تعادل در ابن نهادها در سطح محلى، نوگرايى به سبك
چينىها را در اين كشور پياده كرد. يك محقق جوان[2]
با استفاده از اين واقعيت منطقى معتقد است از آنجا كه مالكيت شركتهاى مدرن ذاتا
تابع الگوى مالكيت اشتراكى است، مالكيت و مديريت مستخدمين [در نهادى] مانند
بازارهاى كار اجتماعى مىتواند راهكارى با ثبات و پايدار