نكرده، كمك كند. بهطورى كه حتى
اگر عبارت تا اندازهاى نيز متفاوت باشد، بتوان حدس زد كه فلان مطلب از فلان كتاب
گرفته شده است. البته اين شباهتها، گاه بسيار فراوان است. براى نمونه مىتوان به
شباهت ميان مطالب كامل ابن اثير با طبرى اشاره كرد؛ چيزى كه برخى از مؤلفان- به
مانند خود ابن اثير- اساسا در مقدمه آثارشان به آن تصريح كردهاند. نيز مانند
شباهت فراوان مقتل الحسين خوارزمى (م 568) با بخش مربوط به عاشوراى كتاب الفتوح
ابن اعثم كوفى (نيمه نخست قرن چهارم).
مهم
اين است كه در اين موارد و موارد مشابه، بتوان از شباهت مطالب، و دقت در عبارات و
تركيبات، ارتباط اين متون را شناخت.
5-
مشكل ديگر آن است كه در مواردى انسان نمىتواند تعيين كند كه آيا نويسنده متن
موجود، بهطور مستقيم از متن مفقود بهره برده است يا به واسطه اثر ديگرى از آن نقل
مىكند. اهميت اين بحث در اين است كه از اين طريق نمىتوانيم مطمئن شويم كه اثر
مفقود تا چه زمانى موجود بوده است. براى نمونه، بسيارى از متونى كه در قرن دهم و
بعد از آن از برخى از متون كهن در زمينه مباحث حديثى مربوط به امامت كار كردهاند،
در اصل مطالبشان برگرفته از نقلهاى ابن طاوس است.
اما
با ياد از همه آن عنوانها در مقدمه كتاب خود، برخى از محققان را به اين خطا
انداختهاند كه اين آثار تا قرن دهم هجرى برجاى بوده است. اين مسأله حتى پيش از
اين تاريخ نيز مطرح بوده است. براى نمونه، تا آنجا كه آگاهيم، ابن شهرآشوب، مطالبى
را كه از كتاب المبعث و المغازى ابان بن عثمان احمر نقل كرده، در اصل از كتاب
اعلام الورى طبرسى گرفته است.
افزون
بر آنچه گذشت، اهميت شناخت اين مسأله، در اين مورد نيز كارآمد است كه گاه ناقل
مطلب، در نقلى كه آورده، تغييراتى در عبارت داده است كه با متن