responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 79

الملوك عبيدا بمعصيته) پاكست آن خداوندى كه بنده را بطاعة پادشاه گردانيد و پادشاه را بمعصيت در ذل بندگى انداخت جبرئيل نازل گشت كه اى يوسف اكنون وقت آن رسيده كه مرهم راحت بر الم جراحت دل زليخا نهى و بيش از اين او را در آتش مفارقت خود نسوزى دعا كن تا حقتعالى چشم او را روشن گرداند و او را جوان سازد و آن جمال كه داشت زياده از آن باو ارزانى فرمايد يوسف دست بدعا برداشت و از حضرت بارى تعالى اين استدعا فرمود فى الحال تير دعاى او بهدف اجابت رسيد چشم او روشن شد و جوانى و جمال او عود كرد يوسف او را بعقد در آورد و از او دو پسر آورد يكى ميشا كه جد يوشع بن نون بود و ديگرى افرئيم و يك دختر كه حنه نام داشت و زن ايوب پيغمبر بود القصه يوسف در نزديكى مصر موضعى داشت كه قصرى رفيع آنجا بنا كرده بود در آنجا فرود آمد فَلَمَّا دَخَلُوا پس چون كه در آمدند عَلى‌ يُوسُفَ‌ بر يوسف در آن منزل‌ آوى إِلَيْهِ‌ جاى داد بسوى خود أَبَوَيْهِ‌ پدر و خاله خود را كه در حرمت‌دارى بجاى مادر بود و مع ذلك زن پدرش بود و ديگر باره پدر را در كنار گرفت و خاله را پرسش فرمود و برادرزادگان را نوازش نمود وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ و گفت درآئيد به مصر إِنْ شاءَ اللَّهُ‌ اگر خواهد خدا و اراده او تعلق گرفته باشد آمِنِينَ‌ در حالتى كه ايمن باشيد از قحط و عنا و مشقت و اصناف مكاره و بلا و مشيت متعلقست بدخولى كه متصف باشد با من يعنى اگر اراده الهى باشد شما بر وجه امنيت و استراحت و فراغت در شهر مصر درآئيد ابن عباس فرمود كه تعليق دخول بمشيت جهت آن بود كه در آن وقت مردمان از ملوك مصر خائف بودند و بى‌جواز نميتوانستند كه بمصر در آيند و مراد بدخول اول در موضعى بود خارج بلد چنانچه مفسر شد و مرويست كه در حينى كه بمصر در آمدند هفتاد و سه كس بودند و وقتى كه با موسى از مصر بيرون مى‌رفتند مردان ايشان ششصد هزار و پانصد بودند و زنان و كودكان ايشان دويست هزار و فاصله ميان آن چهار صد سال بود

القصه چون بمصر در آمدند ايشان را در منزل خود فرود آورد وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ‌ و برداشت پدر و خاله را يعنى بالا برد عَلَى الْعَرْشِ‌ بر تخت خود وَ خَرُّوا و بروى افتادند پدر و خاله و برادران‌ لَهُ‌ براى تعظيم يوسف‌ سُجَّداً در حالتى كه سجده كنندگان بودند از حسن بصرى نقلست كه حقتعالى مادر يوسف راحيل را زنده كرد تا يوسف را سجده كرد تصديقا للرؤيا و مرويست كه تخت شاهى را در ميان ميدان بردند و جمله اهل مصر از مرد و زن حاضر بودند چون يوسف بر سرير نشست جمله مردان و زنان اهل مصر نزد او بسجده رفتند و پدر و مادر چون چنان ديدند ايشان نيز بموافقت مصريان بسجده‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 79
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست