responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 77

او بگذرند و براى او سؤال مغفرت كنند پس قلم عفو بر سر جريمه ما كش و از سر گناهان ما درگذر و براى ما از حقتعالى استغفار كن‌ قالَ‌ گفت يعقوب كه‌ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ‌ زود باشد كه آمرزش خواهيم براى شما رَبِّي‌ از پروردگار خود إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ بدرستى كه او آمرزنده است تائب را بمحو ذنوب‌ الرَّحِيمُ‌ مهربانست بر بندگان بكشف كروب و از ابو عبد اللَّه و ابن عباس و طاوس مرويست كه سبب در توقف استغفار و تاخير آن اين بود كه ميخواست كه در شب جمعه وقت سحر براى ايشان استغفار كند چه دعا در اينوقت باجابت اقربست و از وهب منقولست كه يعقوب زياده از بيست سال در هر شب جمعه براى فرزندان استغفار ميكرد تا حقتعالى از سر گناهان ايشان در گذشت و مرويست كه چون وقت سحر جمعه ميرسيد فرزندان را امر مى‌كرد تا در پس او صف ميكشيدند و او دعا و استغفار مى‌كرد براى ايشان و ايشان آمين مى گفتند تا بعد از بيست سال توبه ايشان قبول شد و در روايت آمده كه جبرئيل ايندعا را تعليم يعقوب فرمود كه‌

يا رجاء المؤمنين لا تخيب دعائى يا غوث المؤمنين اغثنى و يا عون المؤمنين اعنى و يا حبيب التوابين تب على ما استجيب لهم‌

حقتعالى ببركت ايندعا از سر فرزندان او در گذشت و بعضى از علماى تفسير گفته‌اند كه يعقوب (ع) تاخير دعا كرد تا بداند كه يوسف از ايشان عفو كرده يا نه و بعد از آنكه بمصر آمد علم بعفو يوسف حاصل كرده شب بنماز برخاست و بعد از تهجد روى بقبله بايستاد و يوسف را در قفاى خود و برادران را در عقب او بداشت و دست بدعا برداشت و ايشان آمين كردند تا حق سبحانه اجابت فرمود يكى از اصحاب روايت كرده كه سحرگاهى بدر حجره عبد اللَّه مسعود ميگذشتم شنيدم او ميگفت (اللهم انك دعوتنى فاجبت و امرتنى فاطعت و هذا سحرنا فاغفر لى) او را گفتم يا بن مسعود سحر را چه تخصيص است گفت وقت اجابت دعا است نمى‌بينى كه يعقوب (ع) پسران را وعده سحر داد فى قوله‌ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي‌ القصه چون يعقوب با اولاد و احفاد و ساير اقربا بنزديك مصر رسيد يوسف (ع) با ملك ريان گفت كه مرا پدريست كه پيغمبر خدا است و پيغمبرزاده و پدران ما همه پيغمبرانند و امروز وى با جميع اهل البيت خود از كنعان مى‌رسد توقع آنست كه باستقبال وى بيرون آيى پس ملك ريان با چهار مرد از خواص خود با زينت تمام و شوكت لا كلام بر نشست و يوسف اكابر و اشراف مصر را امر كرد تا ايشان نيز بآراستگى تمام باستقبال بيرون آمدند و يعقوب با فرزندان بر بالاى تلى بر آمده تفرج آن كوكبه و شوكة ميكردند و از آن تعجب مى‌فرمود جبرئيل نازل شده گفت از تجمل و كوكبه اين لشگر تعجب ميكنى ببالا نگر كه جنود ملائكه از زمين تا فلك بتفرج آمده بشادى تو مبتهج و مسرور چنانچه در اينمدت از اندوه تو محزون و رنجور بودند و چون يعقوب يوسف را در زى ملوك مشاهده كرد گفت اين فرعون مصر است يهودا گفت نه پسر تو است يوسف پس يوسف‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 77
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست