responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 71

هميشه باشى بناله و زارى‌ تَذْكُرُ يُوسُفَ‌ ياد كنى يوسف را حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً تا وقتى كه بيمار شوى بيمارى مشرف بر موت‌ أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ‌ يا باشى از جمله هلاك شدگان بدانكه‌ تَفْتَؤُا بمعنى لا تفتؤا است و حذف لا بجهت عدم التباس است باثبات چه قسم هر گاه كه با آن علامت اثبات نباشد بر معنى نفى خواهد بود و حرض بمعنى مشرف بر هلاك است يقال (رجل حرض و حارض اى فاسد فى جسمه و عقله) قالَ‌ گفت اى فرزندان‌ إِنَّما أَشْكُوا بدرستى كه جز اين نيست كه شكايت ميكنم‌ بَثِّي وَ حُزْنِي‌ شدة غم و اندوه خود را كه قادر نيستم بر صبر كردن بر آن‌ إِلَى اللَّهِ‌ بخدا و قصه اندوه و رنج خود با وى ميگويم نه بشما و نه غير شما زيرا كه كس بى‌كسان و چاره بيچارگان او است نه غير او پس مرا با حزن و اندوه خود باز گذاريد بث اندوهى است كه پوشيدن آن فوق الطاقة باشد و حزن اندوهى كه بر كتمان آن قادر نتوان بود و در بعضى تفاسير آمده كه چون يعقوب گفت‌ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ‌ حقتعالى وحى فرستاد باو كه اى يعقوب بعزت و جلال من كه اگر يوسف و بنيامين هر دو مرده بودند من بدين ناله كه كردى ايشان را زنده ساخته بتو رسانيدمى و بجهت اينمژده يعقوب گفت‌ وَ أَعْلَمُ‌ و ميدانم‌ مِنَ اللَّهِ‌ از وحى خدا ما لا تَعْلَمُونَ‌ آنچه شما نميدانيد از حيات يوسف و رسيدن وى بمن و گويند روزى همسايه نزد يعقوب آمد و گفت اى يعقوب بسى شكسته و درهم رفته‌ات ميبينم و تو هنوز باين سن نرسيده كه چنين شوى گفت آنچه خداى مرا بآن مبتلا كرده از غم يوسف مرا بدين مرتبه رسانيده حقتعالى بوى وحى فرستاد كه يا يعقوب‌

أ تشكوني الى خلقى‌

آيا شكايت مرا با خلقان من ميكنى يعقوب گفت بار خدايا بتو انابت كردم و عهد كردم كه من بعد با هيچ كس غم يوسف نگويم و شكايتى از آن نكنم مگر بتو بعد از آن هر كه از حال او پرسيدى گفتى‌ أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ‌ و در خبر است كه بعد از اين آية از بيت الاحزان بيرون نيامد و سوز و نياز جز بدرگاه خداوند كارساز عرض نكرد و در آثار آمده كه روزى مردى يعقوب را گفت كه از كجا اين چشم ترا آفت رسيد گفت بگريه يوسف گفت چرا پشتت خميده گشته گفت بغم يوسف گفت چرا چنين درهم افتاده و ضعيف و نحيف شده گفت بفراق يوسف وحى آمد بوى كه أ تشكو الى خلقى شكايت من با بندگان من ميكنى بعزة و جلال من كه اين غم از تو كشف نكنم تا آنكه شكايت خود را بمن عرض نكنى و غير مرا نگذارى يعقوب نزد اين حال گفت‌ أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ‌ حقتعالى بوى وحى كرد كه بجلال و كبريايى من كه اگر يوسف مرده بودى او را زنده كردمى و با تو دادمى و در احاديث موثقه ثابت شده كه سبب اين امتحان و كشف آن‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 71
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست