responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 67

ميان او يافت و در مذهب ابراهيم مقرر بود كه دزد را صاحب متاع ببندگى گيرد يعقوب فرمود كه يوسف نزد تو باشد چندان كه خواهى پس وى را نزد خواهر گذاشت و چون برادران نسبت دزدى بيوسف دادند فَأَسَرَّها يُوسُفُ‌ پس پنهان داشت يوسف اينمقاله را يا نسبت سرقت را فِي نَفْسِهِ‌ در نفس خود وَ لَمْ يُبْدِها و ظاهر نكرد آن را لَهُمْ‌ براى ايشان يعنى اينسخن را در دل گرفت و آشكار نكرد و با خود قالَ‌ گفت: كه‌ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً شما بدترين مردمانيد از روى منزله در دزدى كه پسر را از پدر دزديديد و از او جدا كرديد و يا در بدى كردار كه از پدر عاق شديد و برادر را دزديديد و در چاه افكنديد و آن گاه او را بفروختيد و بعد از آن هم پيراهن او بخون رنگ كرديد و بپدر نموديد كه گرگ او را خورده‌ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ‌ و خداى داناتر است‌ بِما تَصِفُونَ‌ بآنچه صفت ميكنيد يعنى او ميداند كه نه چنانست كه شما مى‌گوييد چه يوسف ماذون بود از جانب پدر در اطعام سايل و كمربند را عمه در ميان او بسته بود نه كه خود برداشته بود اينكلام دالست بر آنكه ايشان پيغمبر نبودند چنان كه زعم مخالفانست چه انبياء معصوم‌اند از انواع قبايح در خبر آمده كه چون صاع را نزد ملك بردند و آن صاعى بود كه آن را جام گيتى‌نما گفتندى و چون در وى نگريدند بان كهانت كردندى يوسف در صاع نگريد و انگشت بر وى زد آوازى از آن بيرون آمد روى ببرادران كرد و گفت ميدانيد كه اين صاع چه ميگويد گفتند نه گفت ميگويد كه شما دوازده برادر بوديد يكى را از پدر جدا كرديد و بفروختيد ابن يامين برپاى خاست و گفت ايها الملك از اين صاع بپرس كه برادر من زنده است يوسف دست بر صاع زد و گفت ميگويد كه زنده است و تو او را مى‌بينى بعد از آن يوسف برخاست و وضوى نماز كرد و باز آمد ابن يامين گفت ايها الملك از اين صاع بپرس كه سه كس او را در بار من نهاده گفتى و خشم‌گين است ديگر چيزى نخواهد گفت پس بنيامين را بكسان خود سپرده و برادران هر چند در استخلاص او سخن گفتند بجايى نرسيد روبيل را آتش خشم شعله زدن گرفت و مويهاى تن وى سر از جامه بدر كردند گفت اى ملك برادر مرا بگذار و گر نه فريادى كنم كه هر چه زن حامله كه در اينشهر است از هول آن فرياد بار نهد يوسف ديد كه روبيل در غضب است پسر كوچك خود را گفت برو و دست بر پشت وى فرود آر چون دست وى بر پشت روبيل رسيد شعله غضب وى انطفا يافت و روى ببرادران كرد كه شما مرا مس كرديد گفتند نه گفت بخدا سوگند كه در اينشهر ولدى از اولاد يعقوب است چه هر گاه كه يكى از ايشان را خشم آمدى چون ديگرى از آل يعقوب او را مس كردى تسكين يافتى در معالم التنزيل آورده كه روبيل ديگر باره در غضب شده آهنگ تخت يوسف كرد يوسف‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 67
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست