responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 63

اين كلمه بشنيد بى‌طاقت شده نقاب از چهره برداشت و بنيامين را قالَ‌ گفت‌ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ‌ بدرستى كه منم برادر تو يوسف‌ فَلا تَبْتَئِسْ‌ پس اندوه‌ناك مباش‌ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ‌ بآنچه كردند برادران در حق ما بنيامين چون روى يوسف را بديد و اين سخن بشنيد ديگر باره از هوش رفت و چون با خود آمد دست در گردن يوسف افكند و بزبان حال گفت شعر

آنچه ميبينم به بيداريست يا رب يا بخواب‌

خويشتن را در چنين راحت پس از چندين عذاب‌

آن گاه دست در دامن يوسف زد و گفت ديگر از تو مفارقت نميكنم يوسف گفت اى برادر اهتمام پدر بشان تو دانسته‌ام اگر تو را بى‌بهانه باز دارم غم او زياده شود و اگر مصلحت دانى تو را بامر شنيع متهم سازم تا بجهت آن نزد من بمانى بنيامين گفت تو را اذن دادم و هر چه در حق من كنى و بجاى آرى از آن هيچ باك ندارم پس يوسف ع فرمود كه نزد برادران رو و اين امر را مخفى دار بنيامين از پس پرده بيرون آمد و چون شب در آمد و طعام شب حاضر كردند بر طريق اول او را نزد خود طلبيد و با او طعام بخورد و چون وقت خوابيدن ايشان رسيد براى هر دو برادر بسترى بياوردند و بگستردند بنيامين تنها بماند يوسف گفت بيا نزد من خواب كن پس با او در يك جامه خواب بخوابيد روز ديگر با برادران گفت اى فرزندان يعقوب من شما را با يكديگر مالوف ميبينم جز اين برادر كه تنها است و بجهت اين وى را با خود طلبيده‌ام تا در غربت غم‌زده و محروم و مهموم نباشد

بعد از آن بملازمان حكم كرد كه كارسازى كنعانيان كنيد فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ‌ پس آن هنگام كه بساخت كار ايشان را و ساز راه ايشان سرانجام فرمود جَعَلَ السِّقايَةَ بنهاد سقاية را و آن مشربه بود از نقره يا زر يا زبرجد مرصع بجواهر كه ملك از آن آب خوردى و در وقت قحطى بجهت عزت اطعمه آن را پيمانه ساخته بودند يوسف بفرمود تا آن را تعبيه كردند فِي رَحْلِ أَخِيهِ‌ در بار برادر او و بارهاى ديگر مكمل كرد و ايشان را اجازت رفتن داد و چون از شهر بيرون رفته شروع در راه رفتن كردند و بعضى از راه رفتند جمعى از ملازمان يوسف از عقب كاروان رسيدند ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ‌ پس ندا كرد ندا كننده از ميان ملازمان كه‌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ اى كاروانيان‌ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ‌ بدرستى كه شما دزدانيد به اين معنى كه يوسف را از پدر دزديديد و گفته‌اند منادى اين سخن را نه بفرمان يوسف گفت و يا تعبيه سقاية و ندا كردن بر آن برضاى بنيامين بود چنان كه گذشت و يا بر سبيل استفهام گفتند كه‌ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ‌ و يوسف اين را بفرمان خدا كرد نه براى خود چه حقتعالى خواست كه محنت يعقوب بنهايت رسد تا از آن فرح يا بدو عادة اللَّه جاريست كه چون محنت بنهايت رسد فرح و فرج روى نمايد عير بمعنى قافله است و آن اسم ابليست كه احمال و اثقال را بر آن محمول ساخته باشند مشتق از تعير بمعنى تردد و بعد از آن اطلاق آن بر اصحاب آن كرده‌اند كقوله ع يا خليل اللَّه اركبى القصه‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 63
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست