responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 62

خللى را در آن منظور اليه احداث كند تا ارباب حق از اصحاب بطلان متميز شوند چه اهل حق اسناد آن بخدا خواهند كرد و حشويه نسبت آن را باثر عين خواهند داد كما قال‌ وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا و فايده عوذه آنست كه حقتعالى بجهت ميمنت و بركة آن نزد نظر كردن ارباب عيون نقصى و افتى در منظور اليه احداث نفرمايد و از اين جهت است كه اكثر انبيا و جميع ائمه هدى عليهم السلام متعوذ بعوذه شده‌اند و در كتاب مهج الدعوات عوذه هر يك از ايشان مذكور است و مرويست كه روزى حضرت نبوى ص را عارضه پيدا شد جبرئيل نازل شد و اينرقيه را بآن حضرت دميد كه‌

بسم اللَّه ارقيك من كل عين حاسد اللَّه يشتيك‌

شفاء كلى وى را حاصل شد و از آن حضرت منقولست كه‌

لو كان الشي‌ء يسبق القدر لسبقته العين‌

اگر چيزى بر قضا سبقت گرفتى هر آينه چشم بد بر آن پيشى گرفتى القصه فرزندان امتثال پدر نموده بابواب متفرقه در مصر در آمدند وَ لَمَّا دَخَلُوا و آن هنگام كه در آمدند عَلى‌ يُوسُفَ‌ بر يوسف و ببارگاه او رسيدند يوسف ع بر تخت نشسته بود و نقاب فرو گذاشته پرسيد چه كسانيد گفتند ما كنعانيانيم كه ما را فرموده بودى كه برادر خود را بياوريد او را از پدر درخواستيم بعهد و پيمان بر آنكه تقصيرى و تهاونى در محافظة او نكنيم او را آورديم يوسف ع فرمود كه شما را دانستم پس روى به بنيامين كرد و گفت چه نام دارى بنيامين گفت بنيامين يوسف ع گفت پدر چرا تو را اين اسم نهاد گفت زيرا كه بنيامين بمعنى مصيبت رسيده است و چون متولد شدم مادرم فوت شد از اين جهت باين اسم نام كرد گفت مادرت كه بود گفت راحيل بنت ليان پس گفت همه بنشنيد ايشان در حاشيه بساط بنشستند و حكم شد كه شش خوان آراسته پيش ايشان نهادند پس يوسف گفت هر دو برادر كه از يك پدر و مادريد بر يك خوان طعام خوريد هر دو كس بر يك خوان نشستند بنيامين تنها مانده بگريه در آمد و ميگريست تا بيهوش شد يوسف بفرمود تا گلاب بر روى وى زدند چون بهوش باز آمد يوسف پرسيد كه اى جوان كنعانى ترا چه شد كه بى‌هوش شدى گفت اى ملك حكم فرمودى كه هر كس با برادر اعيانى خود بر يك خوان بنشيند مرا برادرى مادر پدرى كه يوسف نام داشت بياد آمد با خود گفتم اگر او بودى با من بر اين خوان نشستى و من تنها نماندى از شوق اينحال بى‌طاقت شدم سبب گريه و بى‌هوشى من اين بود يوسف گفت بيا تا من برادر تو باشم و با تو در يك خوان نشينم پس بفرمود تا خوان وى برداشتند و در پس پرده آوردند او را طلبيد و بدين بهانه‌ آوى إِلَيْهِ‌ جاى داد بسوى خود أَخاهُ‌ برادر خود را و يوسف نقاب بسته دست بطعام دراز كرد چون بنيامين را نظر بر دست يوسف افتاد بگريست يوسف باز پرسيد كه اين چه گريه است گفت اى ملك چه مانند است اين دست تو بدست برادر من يوسف همين كه‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 62
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست