responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 57

فراق يوسف را باو تسلى دادى جهت خدمت خود باز گرفت و ده فرزند ديگر را هر يك با شترى و بضاعتى از پشم شتر رنگ كرده و كشك و پنير و امثال آن كه داشتندى روى براه آوردند و يك شتر بجهت بنيامين با بضاعت او همراه بردند وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ‌ و آمدند برادران يوسف از كنعان بملازمت يوسف عليه السّلام‌ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ‌ پس در آمدند برو و بزبان عبرى تكلم كرده رسم خدمت بجاى آوردند فَعَرَفَهُمْ‌ پس بشناخت يوسف ايشان را در نظر اول‌ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ‌ و ايشان مر او را ناشناسندگان بودند بجهت طول عهد چه بقول اصح چهل سال از واقعه ايشان بر آمده بود و وى را در كودكى رها كرده بودند و اكنون پادشاهى ديدند بر سرير پادشاهى نشسته و جامهاى ملوكانه پوشيده و تاج مرصع بانواع جواهر بر سر نهاده و طوق زرين در گردن كرده حكما گفته‌اند كه براى آن يوسف را نشناختند كه معصيت كرده بودند و معصيت ديده عاصى را تيره ميگرداند و گويند بجهت آنكه يوسف در پس پرده با ايشان سخن ميگفت پس يوسف از ايشان پرسيد كه شما چه كسانيد گفتند جماعت شبانانيم ولايت ما را قحط رسيده و آمده‌ايم تا ما را نوازشى كنى و از طعام محفوظ گردانى يوسف فرمود مبادا كه جاسوس باشيد و آمده باشيد تا از كيفيات حالات مملكت من واقف شويد و اعلام اعادى كنيد و فتنه در زمين مصر اندازيد گفتند اى ملك معاذ اللَّه ما پسران يك پدريم كه يعقوب صفى اللَّه است گفت پدر شما چند فرزند دارد گفتند دوازده پسر داشت يكى را در صغر سن گرگ بخورد و يكى را كه از مادر او حاصل شده بود پدر براى خدمت نگاه داشته و ماده تن بملازمت آمده‌ايم پس يوسف فرمود كه اينجا كسى باشد كه شما را شناسد گفتند نه مردم مصر ما را نميدانند يوسف گفت تا آن برادر ديگر نيايد صدق و كذب شما در آنچه مى‌گوييد معلوم نشود گفتند اين نوبت همراه بياوريم يوسف گفت يكى از شما اينجا باشد تا برويد و آن برادر را بياوريد و حال شما بر من محقق گردد ايشان قرعه زدند بنام شمعون بر آمد پس وى بايستاد يوسف بفرمود تا بضاعات ايشان بستند و عوض آن گندم بديشان دادند وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ‌ و آن هنگام كه بساخت يوسف كار ايشان را و ساز ايشان را سرانجام كرده و چون جهاز هر چيزى است كه مهيا كرده باشند از امتعه براى نقل مانند چيزى كه از بلادى ببلادى برند پس معنى مراد آنست كه چون يوسف ساز سفر ايشان بساخت و هر يك را يك شتر بار داد گفتند يك شتروار ديگر جهت برادر ما كه در خدمت پدر است بدهيد يوسف گفت كه من بشمار مردم ميدهم نه بشمار شتر ايشان مبالغه نمودند قالَ ائْتُونِي‌ گفت يوسف كه بياوريد بمن‌ بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ‌ برادرى كه شما راست از پدر شما يعنى علانى نه اعيانى شما أَ لا تَرَوْنَ‌ آيا نمى‌بينيد

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 57
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست