responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 53

است و شماتة دشمنان پس بحمام رفت و خويشتن را شست و خلعة ملك در پوشيد و چون بدر سراى ملك رسيد آنجا بايستاد و گفت‌

حسبى ربى من دنياى و اخرتى و حسبى ربى من خلقه عز جاره و جل ثناؤه و تقدست اسماؤه و لا اله غيره‌

چون چشم او بر ملك افتاد گفت‌

اللهم انى اسئلك بخيرك و اعوذ بك من شره و شر غيره‌

و چون نزديك ملك رسيد سلام كرد و تحيت فرمود ملك او را احترام نموده استقبال فرمود و او را در كنار گرفت و بانواع اجلال و اكرام او را بر تخت خود نشانيد فَلَمَّا كَلَّمَهُ‌ پس آن هنگام كه ملك با وى سخن گفت وى بزبان عربى جواب داد ملك گفت اين چه زبانست فرمود اين زبان عمم اسماعيل است پس از لغة عرب منحرف شده و بلغة عبرانى ملك را دعا كرد ملك گفت اين چه زبان است گفت زبان پدران من وهب گفت كه ملك هفتاد زبان ميدانست بهر زبانى كه با يوسف سخن گفت يوسف بهمان لغة او را جواب ميداد ملك از اين متعجب شده يوسف آن روز سى ساله بود ملك در جمال او نگريد و حداثت سن و غزارة علم او را مشاهده كرد بر وجه تعجب با نديمان گفت كه اين آن كسيست كه تاويل خواب من كرده پس گفت اى يوسف ميخواهم كه تاويل خواب را من از تو بشنوم يوسف گفت اول خواب ترا بتفصيل بگويم كه چه ديدى و چگونه ديدى و بعد از آن بيان تعبير آن كنم گفت چنين باشد پس گفت اى ملك تو هفت گاو ديدى فربه و سفيد و روشن روى كه رود نيل بشكافته و از آنجا بيرون آمدند پستانها پر از شير تو در ايشان مينگريدى و از حسن ايشان تعجب ميكردى ناگاه ديدى كه آب نيل بزمين فرو شد و زمين پديد آمد و از ميان گل و لاى هفت گاو لاغر پديد آمدند خاك رنگ شكمها باز پس رفته بى‌شير و پستان هر يك دندانها و پنجهها داشتند چون دندان و پنجه سگان و خرطومها داشتند چون خرطومهاى سباع پس با آن گاوان فربه برآميختند و ايشان را بدريدند و استخوانهاى ايشان را بشكستند و مغز استخوانهاى ايشان را بمكيدند و تو از ان تعجب ميكردى پس هفت خوشه گندم سبز و تازه از زمين بر آمد و هفت ديگر سياه و خشك همه در يك موضع تو از روى تعجب با خود ميگفتى كه چگونه در يك جاى هفت خوشه چنين سبز و خرم و هفت ديگر چنين سياه و خشك رسته بعد از آن بادى بر آمد و خوشه‌هايى سياه و خشك را بر آن خوشهاى سبز و تر زد آتشى از آن بيرون آمد و آن خوشهاى سبز را بسوخت خواب تو اينست پس از دهشت مخوف اين واقعه از خواب بيدار شدى ملك از اين صورت متعجب و متحير فرو ماند و گفت و اللَّه كه چنين بود و اينكه تو گفتى از خواب من عجيب‌تر است گوييا كه اين واقعه تو ديده‌اى بخدا كه همه صواب گفتى و هيچ خطا نكردى و مرا بعضى از آن فراموش شده بود اكنون كه تقرير كردى بخاطرم رسيد پس تعبير آن را بر طريقى كه گذشت تقرير كرد ملك گفت اكنون اى صديق روزگار راى صواب تو در اين امر چه اقتضا مى‌كند تا بر آن عمل كنيم يوسف ع فرمود كه اى ملك صلاح آنست كه بفرمايى كه هر گندم و جو كه در مملكت تو هست جمع كنى و آنچه كه در خزينه دارى خرج زراعت آن كنى چه اضعاف آن نيز

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 53
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست