نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله جلد : 5 صفحه : 440
لا يملكون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا فهذا عهدا الميت و
الوصية حق على كل مسلم ان و حق عليه ان يحفظ هذه الوصية و يعلمها
و امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه فرموده كه
علمنيها رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله تعلمها انت و علمها
اهل بيتك و شيعتك ثم قال علمنيها رسول اللَّه (ص) و قال تعلمها انت و علمها اهل
بيتك و شيعتك ثم قال علمنيها جبرئيل
فرمود از عبد اللَّه بن مسعود منقولست كه فرمود كه من از رسول خدا
(ص) شنيدم كه صحابه خود را ميگفت
أ يعجز احدكم ان يتخذ كل صباح و مساء عند اللَّه عهدا
آيا نميتواند هيچ كدام از شما كه فرا گيرد هر بامداد و شبانگاه نزد
خداى تعالى عهدى گفتند چگونه عهد فرا گيرد فرمود به اين طريق كه هر صبح و شام
بگويد كه
اللهم فاطر السماوات و الارض
تا آخر چون اين كلمات بخواند مهرى برو نهند و در زير عرش بنهند و چون
روز قيامت شود منادى ندا كند كه
اين الذين لهم عند اللَّه عهدا فيدخلون الجنة
كجااند آنان كه ايشان را نزد خداى تعالى عهديست تا ايشان را ببهشت در
آرند و ببايد دانست كه مدخول الا يعنى مَنِ اتَّخَذَ
عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً در محل رفعست بر بدلية از ضمير لا يَمْلِكُونَ اى يملك الشفاعة من اتخذ
عند اللَّه عهدا يا منصوب المحل بر تقدير مضاف اى (الا شفاعة من اتخذ) يا بر
استثنا و گويند ضمير لا يَمْلِكُونَ راجعست بمجرمين و معنى اينكه مجرمان كه كفارند مالك شفاعت نيستند الا آن
كسى كه فرا گرفته باشد از ايشان نزد خدا عهد اسلام را كه بسبب اين مستعد آن شود كه
از براى او شفاعت كنند و ضمير در قوله تعالى
وَ قالُوا نيز محتمل الوجهين است يكى آنكه راجع بمجرمين باشد
و اين ظاهر است و ديگرى آنكه راجع باشد بعباد باعتبار آنكه اينمقول در ميان ايشان
واقع شده و اگر چه همه قائل آن نيستند پس جايز باشد انتساب آن بايشان يعنى گفتند
كفار بنى مدلج و يهود و نصارى يا گفتند مردمان از روى جهل كه اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً فرا گرفته
است خدا فرزندى يعنى ملائكه و عيسى و عزيز (ع) حق سبحانه بجهة مبالغه در ذم ايشان
و تسجيل بر ايشان بر جرات نمودن بر اين قول قبيح و منكر از غيب بخطاب التفات نموده
ميفرمايد كه لَقَدْ جِئْتُمْ بدرستى كه آمديد اى
كافران جاهل شَيْئاً إِدًّا به چيزى بغايت زشت يعنى
سخن ناخوش و بىادبانه اد بفتح و كسر شيء منكر عظيم است و قبيح بغايت فضيح و اده
بمعنى (شدة ارنى الامر اى اثقلنى و عظم على) و گويند اد بمعنى عجب است يعنى آورديد
چيزى عجيب و شگفت را
تَكادُ السَّماواتُ نزديك شد كه آسمانها يَتَفَطَّرْنَ شكافته شود مرة بعد اخرى مِنْهُ از عظمت اينسخن و بكر يتفطرن
ميخواند و اول ابلغست زيرا كه تفعل مطابع فعلست و انفعال مطاوع فعل است و ديگر
آنكه باب تفعل براى تكلفست وَ تَنْشَقُّ
الْأَرْضُ و باز شكافد زمين
وَ تَخِرُّ الْجِبالُ و بيفتد كوهها و شكسته شوند هَدًّا شكستگى
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله جلد : 5 صفحه : 440