responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 44

را از زندان بيرون برند وَ قالَ‌ و گفت يوسف در وقت بيرون بردن ايشان‌ لِلَّذِي ظَنَ‌ مر آن كس را كه دانست‌ أَنَّهُ ناجٍ‌ آنكه او رستگار است‌ مِنْهُمَا از آن هر دو ظن بمعنى استيقن در كلام عرب بسيار است كما قال‌ إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ‌ و نميتواند بود كه بمعنى خود باشد زيرا كه تعبير وى بطريق وحى بود نه بر ثواب ديد و راى حاصل كه ساقى را گفت‌ اذْكُرْنِي‌ ياد كن مرا عِنْدَ رَبِّكَ‌ نزديك مربى خود يعنى بى‌گناهى مرا بعرض ملك رسان تا مرا از اين محنت باز رهاند وى تقبل اينمعنى نمود پس ملك بفرمود تا طباخ را كه خيانت او ثابت شده بود بر دار كردند و ساقى را كه صفت امانت او متحقق بود همان منصب نخستين باو دادند و در حينى كه يوسف ترك ندب كرده ساقى را وسيله نجات خود گردانيده جبرئيل نازل شد و يوسف را بگوشه زندان برد و پر خود را بر زمين زد زمين اول تا طبقه دويم شكافته گشت يوسف را گفت فرو نگر تا چه بينى يوسف نگاه كرد فرمود طبقه دويم زمين را مى‌بينم يك بار ديگر پر بر آن زد زمين سيم پيدا شد همچنين تا طبقه هفتم بر او ظاهر گشت جبرئيل فرمود كه فرو نگر چون نگاه كرد سنگى عظيم ديد گفت سنگ بزرگ را مى‌بينم جبرئيل پر بر آن زد سنگ شكافته شد و در ميان كرمى بيرون آمد و برگى سبز در دهن گرفته گفت (يا طاهر الطاهرين يقرئك السلام رب العالمين و يقول اما استحييت منى اذا استقمت برب الآدميين فو عزتى و جلالى لألبثنك فى السجن بضع سنين) يعنى اى پاكيزه‌ترين پاكيزگان پروردگار عالميان تو را سلام ميرساند و ميگويد شرم نداشتى از من كه استعانت نمودى بپادشاه آدميان يعنى ملك ريان بعزت و جلال من كه بجهة اين تو را هفت سال در اينزندان نگه دارم يوسف از اينسخن متاثر شده گفت اى جبرئيل خدا از من راضى باشد يا نه فرمود آرى از تو راضى است يوسف فرمود چون او از من راضى است اگر هفتاد سال در اينجا بمانم باك ندارم از ابو عبد اللَّه (ع) مرويست كه جبرئيل نزد يوسف آمد و گفت اى يوسف‌

من جعلك احسن الناس‌

كه تو را حسنى چنين داده كه هيچ كس بر روى زمين مانند تو نيست گفت ربى پروردگار من صورتى چنين بمن ارزانى فرموده گفت‌

فمن حببك الى ابيك دون اخوتك‌

كه محبت تو را در دل پدرت افكنده نه محبت برادرانت را گفت ربى گفت‌

فمن ساق اليك السيارة

كه كاروان را بتو رسانيد بر سر چاه گفت ربى گفت‌

فمن صرف عنك الحجارة

كه سنگ را در چاه از تو باز داشت تا برادرانت بر تو نينداختند فرمود ربى گفت‌

فمن انقذك من الجب‌

كه تو را از چاه برهانيد گفت‌

ربى‌

گفت‌

فمن صرف عنك كيد النسوة

كه كيد زنان را از تو بگردانيد فرمود

ربى‌

گفت‌

فان ربك يقول فما دعاك ان تنزل حاجتك بمخلوق دونى لتلبث فى السجن بما قلت بضع سنين‌

يعنى حقتعالى مى‌فرمايد كه پس چه چيز تو را بر آن داشت كه حاجت خود را بمخلوق‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 44
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست