responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 417

كه بنده من ادريس در حق تو دعا كرد و من اجابت كردم آن فرشته گفت بار خدايا او بنده مشفقست پس استجازه نموده بزيارت ادريس بزمين آمد و سلام كرد ادريس از او چيزها پرسيد و بعد از آن گفت چون بملك الموت ملاقات كنى بگوى تا در اجل من تاخير كند تا من وظايف عبادت و طاعت الهى را زياده كنم آن فرشته گفت هر چه مرا ممكن باشد در اين باب سعى نمايم پس با التماس وى او را بر پر با فر خود نشانيده بآسمان برد و نزديك مطلع آفتاب رسانيد و نزديك ملك الموت آمد و گفت از تو حاجتى دارم گفت آنچه از من آيد مبذول خواهد بود گفت مرا دوستى است كه وى را ادريس گويند اگر ممكن باشد در اجل وى تاخير كن تا عبادت بيشتر كند گفت آن بمن تعلق ندارد و اما اين ميتواند بود كه از وقت وفات او ترا معلوم كنم تا وى مستعدان شود كار خود را چنان كه بايد بسازد پس ديوان اجال برگرفت و گفت همانا قرون بسيار زنده خواهد بود چه در نامه اجل او نوشته است كه اين بنده نزديك مطلع آفتاب بميرد و بسيار بعيد است كه او آنجا رسد گفت من او را آنجا گذاشته‌ام گفت پس همانا كه بآنجا رسى مرده باشد چون آن فرشته باز آمد ادريس را يافت نقد جان بخازن اجل سپرده طوطى روحش بشكرستان قدس پرواز كرده و روايتى ديگر آنست كه ملك الموت از كثرت طاعت ادريس مشتاق ديدار او بود پس باذن حق سبحانه بزمين آمد و او را دريافت و بامر الهى بالتماس ادريس قبض روح او كرده باز حق سبحانه جان بوى داد عزرائيل او را بآسمان برد و دوزخ را بدو نمود و از آنجا ببهشت برد و بيرون نيامده و از وهب بن منبه مرويست كه هر روز از عبادت ادريس چندان بآسمان بردندى كه مساوى عبادت جمله اهل زمين بود فرشتگان از اين متعجب شدند ملك الموت آرزومند ديدار وى شد بدستورى حق سبحانه بزيارت وى آمد بر صورت آدمى و سلام كرد و بنشست و ادريس صائم الدهر بود بوقت افطار طعام آوردند ملك الموت طعام نخورد و تا سه روز متوالى بود ادريس متعجب شده از وى پرسيد تو كيستى گفت من ملك الموتم از خدا استدعا كردم تا مرا رخصت داد كه بمصاحبت تو رسيدم ادريس گفت چون خداى تعالى تو را مصاحب من گردانيده از تو حاجتى دارم گفت چيست گفت اينكه قبض روح من كنى تا من سختى مرگ بچشم خداى تعالى وحى فرستاد كه قبض روح وى كن ملك الموت روح وى را قبض كرد و باز بوى رد نمود آن گه گفت حاجت ديگر آنست كه مرا بآسمان برى تا بهشت و دوزخ را معاينه ببينم حقتعالى ملك الموت را دستورى داد و ادريس را بآسمان برد و در همه آسمانها بگشت و دوزخ را مشاهده كرد پس ببهشت در آمد چون بموضعى رسيد كه جاى وى بود بنشست و گفت اى ملك الموت مرا بگذار تا ساعتى اينجا بنشينم بعد از آن ملك الموت گفت برخيز ادريس گفت من از اينجا بيرون نمى آيم فتحا كما الى اللَّه پس محاكمه كردند بخداى حق سبحانه و تعالى فرمود كه وى را بگذار كه بليات و شدايد تكليف را در دنيا كشيده و شربت مرگ چشيده و احيا و اعاده ديده و بر دوزخ مرور كرده و در بهشت‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 417
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست