responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 40

است كنعانى عبرى زبان (و العزيز عليه غضبان) عزيز بر وى خشمناك گشت و غضب‌آلود جبرئيل آمد و گفت اى يوسف جواب منادى باز ده كه (هذا خير من غضب الرحمن) اين خارى بهتر است از غضب ربانى و معصيته الريان و اين نافرمانى خوبتر باشد از عصيان سبحانى (و دخول النيران) و رسيدن بآتش سوزان (و سرابيل القطران) و پوشيدن لباس قطران تا ما بكمال قدرت خود آواز تو را بگوش زليخا رسانيم و هيچ كس ديگر نشنود يوسف جواب داد و زليخا بشنيد و بر خود به پيچيد و برخواست و بخانه باز آمد و پيغام فرستاد بزندانبان كه اين غلام را در جاى تيره و تنگ باز داريد و در ماكول و مشروب بر او تنگ‌گيرى كنيد پس يوسف را بزندان در آوردند وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ‌ و در آمدند با او بزندان‌ فَتَيانِ‌ دو بنده از بنده‌گان ريان يكى ساقى ملك كه او را يونا گفتندى و ديگرى طباخ كه او را خجله خواندندى بجهت آنكه ملك بديشان گمان برده بود كه در صدد آنند كه او را زهر دهند و مرويست كه طباخ بعادت خود طعام پيش ملك آورد و بنهاد و شرابدار بيامد و گفت اين را مخور كه زهر آلوده است طباخ گفت اى ملك شراب زهر آلوده است آن را تناول مكن ساقى گفت دروغ ميگويد ملك ساقى را گفت اين شراب را بخور چون بخورد بوى ضررى نرسيد و بطباخ گفت اين طعام را بخور امتناع كرد پس بياوردند مرغى و آن طعام را بوى دادند بخورد در حال بمرد پس ملك حكم كرد تا هر دو را بزندان كنند اتفاقا در آن وقت كه يوسف را بزندان در آوردند ايشان را نيز بزندان كردند و يوسف در زندان تعهد حال زندانيان كردى و تفقد احوال هر يك بجا آوردى و بعيادت بيماران ايشان رفتى و معالجه فرمودى و جامه دريده ايشان را دوختى و دلجويى دادى و در خبر است كه چون يوسف در زندان شد اهل زندان را دلتنگ يافت ايشان را گفت خوشدل باشيد و صبر كنيد كه خدا شما را مزد دهد بفرج عاجل و ثواب آجل ايشان خوشحال گشتند و گفتند رحمة اللَّه عليك تو چه زيبا رويى و نيكو خويى فمن انت يافتى اى جوان تو چه كسى فرمود

انا يوسف بن يعقوب صفى اللَّه بن اسحاق ذبيح اللَّه بن ابراهيم خليل اللَّه‌

عامل زندان گفت اى پيغمبر زاده و اللَّه اگر من توانستمى تو را رها كردمى اكنون در خدمت تو تقصيرى نخواهم كرد پس زندانيان و زندان‌بان همه روز نزد وى فرود آمدندى و حديث وى شنيدندى و با او اظهار مودت و محبت كردندى يوسف فرمود كه اى ياران در محبت من افراط مكنيد كه هر كه با من محبت ورزيد از وى محنت يافتم عمه من مرا دوست داشت و ميخواست تا مرا نزد خود نگه دارد كمرى از ابراهيم كه بميراث بوى رسيده بود در ميان من بست و من خفته بودم و از آن بيخبر آن گاه مرا بآن بدزدى متهم كرد و بجهت اين يك سال مرا نزد خود نگه داشت و جزاء دزد در شرع ايشان چنين بود و پدرم مرا دوست داشت در محنت برادران افتادم تا مرا بچاه انداختند و زليخا بمن محبت ورزيد ببند زندان گرفتار شدم گفتند البته ما بتو الفت گرفته‌ايم و

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 40
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست