responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 39

مشاهده اين نشانها راى ايشان قرار گرفت كه براى مصلحت در زندان كنند او را حَتَّى حِينٍ‌ تا هنگامى كه مقرر باشد پس زليخا براى بند يوسف آهنگرى را بخواند و گفت كه بند گران بساز و سلسله محكم ترتيب كن تا بر دست و پاى اين غلام عبرى نهم و چند روزى در زندان وى را گوشمال دهم آهنگر را كه نظر بر دست و پاى يوسف افتاد گفت اى ملكه اين پسر خورد است و طاقت بند گران و قوت رنج زندان ندارد زليخا بانك بر وى زد و گفت كه تو بر زندانيان رحم ميكنى پس آهنگر بند و زنجير ترتيب داد و بر دست و پاى يوسف نهاده زليخا بفرمود كه او را باين بند و سلسله بر شترى نشانند و در بازار مصر بگردانند و منادى زنند كه هر كه در حرم عزيز اراده خيانت كند سزاى او اينست و خود جامه مجهول پوشيده و بر سر راه يوسف بايستاد تا او چه خواهد گفت پس يوسف را بر مركبى سوار كردند دست بر گردن بسته و زنجير و بند گران بر پاى نهاده يوسف بناليد كه الهى تو از سر كار آگاهى از غم پدر با ناله و افغانم و از جفاى برادران در غربت سرگردانم و با وجود اين گرفتار ببند و زندانم جز استعانت بحضرت تو چاره نميدانم جبرئيل آمد كه اى يوسف از بند و زنجير غم مخور مصرع‌

سلسله بندى است شيران را بگردن زيور است‌

زنهار كه از تنگنايى حبس انديشه نكنى و از جفاى قيد اندوه‌گين نشوى كه نزول در زواياى زندان رياحين رياض خلد خواهد بود چه گل احمر در تنگناى غنچه نكهت جان پرور كسب ميكند و مشك از فراز بستگى نافه شمامه عطر گستر مى‌يابد اما اى يوسف زليخا آمده و بر ره گذار نشسته تا نظاره كند كه چگونه جزع خواهى كرد و كه را از براى خلاصى خود شفيع خواهى آورد زنهار اى يوسف تا روى ترش نكنى و گره بر ابروان نزنى و سر از پيش بر نيارى و بچپ و راست و پيش و پس ننگرى خندان باشى و تبسم‌كنان و خود را چنان مدان كه تو را از گلستان بزندان ميبرند تا من آن زندان را بر تو گلستان كنم و چون يوسف را از در سراى عزيز بجانب بازار بردند قريب صد هزار مرد و زن بنظاره بيرون آمدند مردان سنگ بر سينه زدند و زنان روى بناخن خراشيدند خروش از اهل مصر بر آمد يكى ميگفت كه مظلومست و بى‌چاره و ديگرى ميگفت محروم است و آواره يكى نعره ميزد كه آه از دست اينغريب كنعانى ديگرى ناله ميكرد كه دريغ از اين اسير زندانى گاهى آن فرياد ميكرد كه اينچه بيرحمى و دل آزاريست و زمانى اين طعنه ميزد كه اين چه بيداد و ستم كاريست كودكى را كه دست حوران زيبا روى براى حمايل او در حسرتست با طوق چه كار دستى را كه گردن دلبران مشكين موى در آرزوى آن مقيد بقيد حسرتست ببند و زنجير چه نسبت است هر كه را چشم بر جمال يوسف افتادى الحال ديوانه و آشفته عشق گشتى دل از دست بدادى مرويست كه چون يوسف برابر زليخا رسيد بر زبان منادى او جارى شد هذا غلام من كنعان اين غلامى‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 39
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست