responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 35

كه گفتار ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً يا اين بدى با اينكارها مِنْ كَيْدِكُنَ‌ از مكر و حيله شما زنانست خطاب مر زنان را است يا خطاب مر زليخا را و امثال او راست از زنان مكاره‌ إِنَّ كَيْدَكُنَ‌ بدرستى كه كيد شما عَظِيمٌ‌ بزرگست چه كيد زنان زود در دل مى‌آويزد و بسيار در نفس تاثير مى كند و نيز كيد زنان با رجال بمواجهه است و وسوسه شيطان بر وجه مكاتمه و از بعضى علما منقولست كه خوف من از زنان اكثر از خوف منست از شيطان زيرا كه حقتعالى در قرآن مجيد كيد شيطان را بر سمت ضعف وصف كرده كه‌ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً و در باره كيد زنان گفته كه‌ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ‌ در خبر است كه يوسف را چون نبوت و پادشاهى قرار گرفت روزى جبرئيل بنزد وى نشسته بود جوانى كه از خدمه وى بود نزد وى آمد جامه چرب پوشيده بود و چيزى ازالة مطبخ بدست گرفته بود جبرئيل فرمود اى يوسف اين جوان را ميشناسى كه چه كس است فرمود نه گفت اينكودك همان كودكست كه براى تو گواهى داد در گهواره يوسف گفت وى را بر من حقى ثابتست بفرمود تا آن جامه از وى بر كندند و خلعتى گرانمايه در وى پوشانيدند پس او را وزير خود گردانيد القصه چون صدق يوسف و كذب زليخا بر عزيز ظاهر شد متوجه يوسف شد بر وجه اعتذار گفت كه‌ يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا اى يوسف اعراض كن و در گذر از اينسخن و پنهاندار اينكار را وَ اسْتَغْفِرِي‌ و اى زليخا آمرزش طلب‌ لِذَنْبِكِ‌ براى گناه خود و در بعضى از تفاسير آمده كه معنى آنست كه عذر خواه از يوسف كه غريب است و تو او را بى‌گناه بيازردى‌ إِنَّكِ كُنْتِ‌ بدرستى كه تو بودى‌ مِنَ الْخاطِئِينَ‌ از گروه گناه‌كاران تذكير براى تغليب است‌

آورده‌اند اگر چه عزيز اينقصه را تسكين داد اما سخن عشق نهان كى ماند شمه از اينواقعه در السنه و افواه مرد و زن افتاده بعضى از خواتين مصر زبان ملامت بر زليخا دراز كردند وَ قالَ نِسْوَةٌ و گفت گروهى از زنان نسوة اسم مفرد است براى جمع مرأة و تانيث آن به اين اعتبار غير حقيقى است و لهذا فعل آن مجرد از تاء تانيث است در كشاف آورده كه آنها پنج زن بودند از زنان خواص ملك ريان يعنى صاحب و ساقى و خباز و زندانبان و صاحب دواب و دربان كه با يكديگر نشسته گفتند فِي الْمَدِينَةِ در شهر مصر بموضعى كه عين الشمس مى‌گويند و سخن ايشان آنكه‌ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ زن عزيز زليخا تُراوِدُ فَتاها طلب كرده است غلام خود را عَنْ نَفْسِهِ‌ از نفس او يعنى از او درخواست كه كام وى دهد قَدْ شَغَفَها بدرستى كه شكافته است يوسف پرده دل او را

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 35
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست