responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 319

روى زمين است از كوه و درخت و بناها و غيرها صَعِيداً جُرُزاً زمينى هامون بى‌گياه و بنا و اشتقاق از جرز است بمعنى قطع يعنى آخر اين عمارتها را خراب خواهيم ساخت پس دل بر آن منهيد و بزينت ناپايدار آن فريفته مشويد و در سورة الاسرى مذكور شد كه يهود قريش را سه سؤال تعليم دادند كه از حضرت رسالت (ص) بپرستند و بايشان گفتند كه قصه جوانان كهف بسيار عجيب و غريب است عجيب از وى كه جواب آن داند حقتعالى اين آيه فرستاد كه‌ أَمْ حَسِبْتَ‌ نه چنانست كه ميگويند كه آيا ميپندارى تو أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ‌ آنكه اصحاب غار و رقيم كه سيصد و نه سال در خواب ماندند كانُوا مِنْ آياتِنا بودند از دلايل قدرت ما عَجَباً چيزى شگفت يعنى قصه ايشان نسبت بآيات قدرت ما كه در آفرينش ارض و سما ظاهر است چندانى عجيب و غريب نيست مراد از كهف غاريست جيرام نام واقع در كوه بناقلوس از حوالى شهر افسوس كه دار الملك دقيانوس بود و در معنى رقيم مفسران را اختلاف است از ابن ضحاك و ابن عباس روايتست كه آن اسم واديى است كه كوه بناقلوس در آنجا است و نزد حسن رقيم اسم آن كوه است كه غار در آن بود و بروايت كعب و سدى اسم قريه‌ايست كه اصحاب الكهف از آن بيرون آمدند و از سعيد بن جبير نقل است كه لوحى است از رصاص يا حجر كه اسماء اصحاب كهف و تاريخ ايشان در آن رقم كرده بودند و از در غار آويخته و گويند كه آن لوح بجهت آنكه از عجايب امور بود هميشه در خزاين ملوك ميبود و ابن زيد بر آنست كه رقيم كتابى بود مشتمل بر اخبار عجيبه كه حقتعالى آن را در قرآن ذكر نفرموده و نعمان بن بشير در حديثى مرفوع بحضرت رسالت (ص) روايت كرده كه اصحاب رقيم سه كس بودند كه از شهر بيرون آمدند بجهت بعضى از حوائج خود باران ايشان را گرفت پناه بغارى بردند چون باندرون غار رفتند سنگى عظيم بر در غار افتاده و راه بيرون آمدن را مسدود ساخت ايشان مضطرب و ملجا شدند و طمع از جان بر گرفتند و گفتند كه هيچكس بر حال ما مطلع نيست و بر تقدير اطلاع كسى بر رفع اينسنگ قادر نيست پس گفتند طريقى كه موجب فتح الباب اين عقده بود جز اخلاص و تضرع و زارى بحضرت بارى نيست كه هر يك عمل صالح كه كرده باشيم شفيع خود آوريم يمكن كه حقتعالى ما را از اين خلاصى بخشد پس يكى از ايشان گفت خداوندا تو عالمى كه من روزى مزدوران داشتم و از براى من كار ميكردند مردى نماز پيشين آمد او را گفتم تو نيز كار كن و مزد بستان چون شام شد هر يك را مزد بدادم يكى گفت او نيم روز آمده مزد من و او را يكسان ميدهى گفتم تو را با مال من چه كار مزد خود بستان او در خشم شد و مزد نگرفت و برفت من آنچه مزد او بود بچه گاوى خريدم و در ميان رمه گاو خود رها كردم و از او بچه‌ها متولد شد پس از مدة طويل آن مرد باز آمد ضعيف و نحيف و بيبرگ و نوا شده‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 319
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست