responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 237

ديدم ايستاده و عنان اسبى در دست گرفته و آن از درازگوش بزرگتر بود و از استر كهتر رويش چون روى آدميان و چشمهايش چون زهره و مريخ و دهانش چون دهان شير دنبالش چون دنبال شتر و پشت او چون پشت اسب و دست و پايش چون دست و پاى شتر و سم او چون سم گاو و سينه‌اش چون ياقوت سرخ و پشتش چون در سفيد و زينى از زينهاى بهشت بر او نهاده و او را دو پر بود چون پر طاوس رفتارش چون برق آن اسب را پيش من كشيد و گفت كه برنشين كه اين اسب خليل است كه بر او كعبه را زيارت كردى خواستم برنشينم سر باز زد جبرئيل گفت آرام گير اى براق كه بهترين خلقان بر تو خواهد نشست و اين فخرتر است تا انقراض عالم گفت اين را ميدانم ليكن مدعاى من آنست كه فرداى قيامت بر من نشيند كه من طاقت مفارقت وى ندارم گفتم كه شرط كردم كه روز قيامت بر تو سوار شوم پس دست بر پشت او نهادم از حيا و شرم عرق از وى روان شد و پشت فرا داشت چنان كه نزديك بود كه پشتش بزمين رسد و از امير المؤمنين (ع) و عبد اللَّه مسعود مرويست كه رسول فرمود كه چون جبرئيل آمد و مرا از خانه ام هانى بيرون آورد ميكائيل را ديدم عنان اسب بدست گرفته كه آن را براق گويند رويش چون روى آدميان و رخش چون رخ اسبان چشمهايش چون زهره و مريخ اغر و محجل پرهايش چون كركس دنبالش چون دنبال گاو و شكمش چون سيم سفيد و پشتش چون زر سرخ جبرئيل آن را پيش ميكشيد من بر نشستم و روى ببيت المقدس نهادم ساعتى بگام مى‌رفت و ساعتى ميپريد و در وقت رفتن چون بنشيبى رسيدى دستهايش دراز شدى و پايها كوتاه و هر جا كه بفراز رسيدى پايهايش دراز شدى و دستهايش كوتاه و جبرئيل بر دست راست من بود در اثناى راه پير زنى پيش آمد و گفت اى محمد (ص) توقف كن تا چيزى از تو پرسم باو التفات نكردم چون باره ديگر از راه برفتم از دست راست آوازى شنيدم كه اى محمد (ص) يك ساعت بايست تا از تو سؤالى كنم من التفات ننموده بر افرا بسرعت تمام براندم چون بعضى ديگر از مسافت قطع كردم از دست چپ خود نيز همين آواز شنيدم چون از آنجا در گذشتيم جبرئيل را گفتم آن عجوزه كه بود اول نزد من آمد گفت دنيا بود نيك كردى كه جواب ندادى و گرنه امت تو ميل بدنيا كردندى گفتم شخصى كه در دست راست من ندا كرد چه كس بود گفت داعيه يهودان بود اگر جوابش ميدادى امت تو يهودى ميشدند گفتم آنكه در دست چپ من بود چه كس بود گفت داعيه ترسايان اگر باو التفات ميكردى امت تو همه ترسا ميشدند چون از آنجا بگذشتم دو اناء نزد من آوردند يكى آب و ديگر خمر من آب بستدم و بخوردم و خمر را گذاشتم جبرئيل گفت اگر خمر ميخوردى همه امت تو بخمر خوردن مولع شدندى چون پاره ديگر از راه قطع كردم جمعى را ديدم كه چيزى ميكشتند چون دانه بر زمين ميكردند فى الحال سبز ميشد بحد درو مى‌رسيد و ايشان آن را مى‌درويدند و ديگر باره ميكشتند گفتم اينها كيستند گفت مجاهدان كه حسنات ايشان را

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 237
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست