responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 13

تا بعد از سه روز بجهت اين واقعه گفت كه ميترسم كه او را گرگ بخورد و حضرت رسالت (ص) فرمود كه‌

لا تلقنوا الكذب فيكذبوا فان بنى يعقوب لم يعلموا ان الذئب ياكل الانسان حتى لقنهم ابوهم‌

كذب را تلقين مردم نكنيد تا دروغ گويند كه فرزندان يعقوب نميدانستند كه گرگ آدمى را ميخورد تا آنكه از پدر خود شنيدند و آن را وسيله تدبير خود گردانيدند قالُوا گفتند فرزندان يعقوب‌ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ‌ بخداى كه اگر بخورد او را گرگ‌ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ و حال ما گروهى توانا و قوى هيكليم كه هر يك از ما با ده شير محاربه و مقاومت ميتوانيم كرد إِنَّا إِذاً بدرستى كه ما آن وقت كه برادر را بچنگ گرگ دهيم‌ لَخاسِرُونَ‌ هر آينه زيانكاران باشيم پس چون يعقوب (ع) مبالغه فرزندان شنيد و ميل دل يوسف بگشت دشت و تماشاى صحرا و كوه ديد ديده و دل بر الم هجران نهاد و بقضاى ربانى راضى شده بفرمود تا سر و بدن يوسف را شستند و مويش شانه زده جامهاى نوش پوشانيدند و پيراهن ابراهيم (ع) كه جبرئيل از بهشت آورده و بوقت انداختن در آتش نمرودى در وى پوشانيده بود و به ميراث بيعقوب رسيده بود چون تعويذ بر بازويش بست او را ببرادران سپرد و فرمود كه برويد در بيرون دروازه كنعان در زير شجرة الوداع توقف كنيد تا من نزد شما آيم و شجرة الوداع درختى بود كه هر كه بسفر رفتى ياران وى را آن جا وداع كردندى و خويشان و دوستان تا بدان محل بمشايعت رفتندى گويا كه بيخ آن شجره به آب اندوه پرورش يافته بود و شاخ و برگش در هواى محنت و بلا نشو و نما يافته بود پسران بفرمان پدر از شهر بيرون آمدند و در سايه آن درخت قرار گرفتند يعقوب (ع) جامه پشمينه در پوشيد و عمامه از پشم بافته بر فرق مبارك نهاد و ميان بر بسته و عصا در دست گرفته روى بدروازه آورد و چون هرگز رسم نبود كه يعقوب بمشايعت فرزندان رود هر كه آن صورت مشاهده ميكرد در تحير و تعجب ميافزود و از سر كار و حقيقت حال بيخبر بود چون نظر فرزندان بيعقوب افتاد از جاى برجستند و دست و پاى پدر را ببوسيدند يعقوب يوسف را در بر گرفت و روى بر رويش نهاد و گفت اى فرزندان مرا معذور داريد كه از اين پسر بوى جد و پدر ميشنوم او بجهت اين از ديدار او مطلقا سير نميشوم پس گفت اى فرزند ارجمند و اى مونس دل دردمند اگر توانستمى ترا بر گردن گرفته بر دمى و باز آوردمى اما پدرت ضعيف و نحيف است و منتظر ديدار شريف تو زنهار زنهار تا شب در صحرا نباشى و دل پدر را بناخن فراق نخراشى‌

(يا بنى لو بقيت الليل لاحترقت)

اى پسر اگر شب در صحرا بمانى و باز نيايى بيم آن هست كه در آتش فراق بسوزم و شرار شعله جانسوز در كانون سينه برافروزم يوسف پشت خم كرد تا پاى پدر را بوسه دهد پدر سر مباركش را برداشت و پيشانى نورانى وى را بوسيد و گفت‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 13
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست