نام کتاب : گزيده شهادت نامه امام حسين بر پايه منابع معتبر نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 944
را پياده نمود و فرمود: «اى بشير! خدا، پدرت را رحمت كند كه شاعر
بود. آيا تو هم مىتوانى شعر بسرايى؟».
گفتم:
آرى، اى پسر پيامبر خدا! من هم شاعرم.
فرمود:
«پس به مدينه برو و خبر كشته شدن حسين عليه السلام را اعلام كن».
اسبم
را سوار شدم و تاختم تا وارد مدينه شدم. وقتى به مسجد پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله رسيدم، صدايم را بغضآلود، بلند كردم و چنين سرودم:
اى
مردم يثرب! اين شهر، ديگر جاى نشستن نيست.
حسين،
كشته شد! مانند باران، بگِرييد.
تنَش
در كربلا، گلگون افتاده
و
سرش بر تيركها، چرخانده مىشود.
آن
گاه گفتم: اين، على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام) است كه با عمّهها و
خواهرانش در نزديكى شما فرود آمدهاند و در آستانه وارد شدن بر شمايند و من،
فرستاده اويم. جايش را نشانتان مىدهم.
هيچ
زن پردهنشين و پوشيدهاى نبود، مگر اين كه با صورتى باز، از پشت پردهها بيرون
آمد، با سر برهنه و سيلى به صورتْزنان. آنان، شيون مىكردند. من زن و مردِ گريانى
بيش از آن روز نديدهام و نيز روزى را تلختر براى مسلمانان پس از در گذشت پيامبر خدا
صلى اللَّه عليه و آله. از كنيزى شنيدم كه بر حسين عليه السلام نوحهسرايى مىكرد
...
آن
گاه آن كنيز گفت: اى جارچى! با خبر مرگ ابا عبد اللَّه، اندوه ما را تازه كردى و
زخمهايى را كه هنوز بهبود نيافته بود، خراشيدى. تو كه هستى، رحمت خدا بر تو؟
گفت
[م]: من بَشير بن حَذلَم هستم كه مولايم على بن الحسين عليه السلام مرا فرستاد و
خودِ او، فلان جا با خانواده ابا عبد اللَّه الحسين عليه السلام و زنانش فرود آمده
است.
آنان،
مرا در همان جا رها كردند و بيرون دويدند. من هم اسبم را هِى كردم و به سوى آنان،
باز گشتم و ديدم كه راه و همه جا پُر از جمعيت است. از اسبم پياده شدم و
نام کتاب : گزيده شهادت نامه امام حسين بر پايه منابع معتبر نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 944